داریوش بزرگ تمدن نوینی در خاورمیانه و جهان پایه نهادند که از جهات بسیاری با تمدن های پیشین متفاوت بود. با شکل گیری تمدن ایرانی، سلطنت از آسمان به زیر کشیده شد؛ نمایندگان خداهای جنگ افروز از عرش خدائی به زیر کشیده شدند. معبد ( گنبد های مقدسان) که برای هزاران سال شیره کار و تلاش انسان ها را می مکید و انسان را برده متولیان خویش می خواست نقش برده پرورش را از دست داد، و سلطنت با هدف رشد معرفت انسانی و پرورش اذهان صلح دوست و مداراگر در خدمت انسان سازی و جهان سازی قرار گرفت. خدایان خشم آور و جهان سوز و جبار و قهار و مکار و متکبرِ حامیِ پیشینه ی سلطنت های خاورمیانه ای که به جز بندگان خودشان با تمام مردم جهان در کینه و دشمنی و خواهان نابودی آنان بودند جایشان نزد هر کدام از این اقوام را به خدائی دادند که آفریننده ی خرد انسانی و آفریننده شادی برای انسان و برقرار کننده و دوست دارنده امنیت و آرامش و صلح بود و همه انسانها –با هر دین و عقیده ای که بودند- را به یک سان دوست می داشتند، زیرا همه را خودش آفریده بود. این شعاری بود که داریوش بزرگ همواره تکرار می کرد و بر بلندای صخره ها و در کنار نگاره ها نقش می کرد تا درس خردورزی و شادزیستی به انسانها بدهد . با شکل گیری تمدن ایرانی، شاه دیگر همچون شاهان دیرینه میان رودان و مصر مدعی نبوت و عصمت و تقدس فرا بشری نبود. او تقدس خویش را از راه خدمتگزاری به بشریت به دست می آورد نه از آسمان.
اهورامزدای بزرگ، بزرگترینِ بغان، او داریوش شاه را آفرید، او شهریاری را به او ارزانی داشت؛ بخواست اهورامزدا داریوش شاه است. داریوش شاه گوید: این کشور پارس که اهورامزدا به من ارزانی داشت، زیبا، دارنده اسبان خوب، دارندهٔ مردان خوب، به خواست اهورامزدا و نیز من داریوش شاه، از دیگری نمیترسد. داریوش شاه گوید: اهورامزدا مرا یاری کند، با بغان خاندان شاهی و این کشور را اهورامزدا از دشمن، از خشکسالی، از دروغ بپاید! به این کشور نه دشمن، نه خشکسالی، نه دروغ بیاید؛ این را من چون بخشایشی از اهورامزدا با بغان خاندان شاهی درخواست میکنم. باشد که این نیکی را اهورامزدا با بغان خاندان شاهی به من بدهد.
،در مورد نبرد ماراتن که داریوش بزرگ شخصاً در آن حضور نداشت و ایرانیان حتى یک نفر اسیر نداده اند، آنچنان اغراق نموده و خاطره آن را گرامى مى دارند که نام یکى از ورزش هاى دو و میدانى المپیک را ماراتن نهاده اند. آنها براى اینکه به غرور ملى شان لطمه نخورد، از افتخارات جنگى ایرانیان مثلاً نبرد کاره: ۵۳ پیش از میلاد که به شکست فاحش رومیها از اشکانیان منجر گردید، چیزى نمى نویسند. «آلبرماله فرانسوى» و «ژول ایزاک» در تاریخ مفصل خود براى شکست ایرانیان در دشت ماراتن سه صفحه از جلد یکم تاریخ خود را به آن اختصاص داده اند، در صورتیکه براى شکست کراسوس از «سورنا» سردار اشکانى حتى یک سطر هم مطلب ننوشته اند. آیا عوامل بخصوصى در کار نبوده است که تا ممکن باشد افتخارات تاریخى ما راتحریف نمایند؟ قطعاً بلى. کما اینکه ویل دورانت در کتاب یازده جلدى تاریخ تمدن (جلد ۶) در مورد سقوط قسطنطنیه به دست ترکان عثمانى در نگرشى رندانه چنین مى نویسد سلطان محمدفاتح با تصرف قسطنطنیه (استانبول فعلى) نه تنها انتقام جنگهاى صلیبى بلکه انتقام نبرد مارتن را هم بازستاند. نوشتار را با سؤالى به پایان مى بریم، آیا نباید «آریابرزن » در برابر یونانیها سرافکنده باشد؟ او در تنگ تکاب همان کارى را کرد که «لئونیداس» در مقابل خشایارشا در تنگه «ترموپیل »کرد. با این تفاوت که لئونیداس تزلزل روحى شکست هاى پى در پى سپاه کشورش را ندانست و روحیه او و افرادش ضعیف نشده بود. اما «آریابرزن» شاهد شکست هاى پى در پى کشورش در نبردهاى «گرانیک» ، «ایسوس» و «اربل» (اربیل کنونى در عراق) یا «کوکل» بود. اسکندر مقدونى با سپاه فاتح خود تمام غرب کشورش ، و متصرفات آفریقایى سرزمینش رافتح کرده بود و... «آریا برزن» در برابر «لئونیداس» سرافکنده است ، نه براى اینکه کارش کمتر از او بود، بلکه براى آنکه لئونیداس بازماندگانى قدرشناس داشت که نامش را بلندآوازه کنند و کارش ضرب المثل دلیرى و فداکارى شود. ولى آریابرزن را چه بسیارى از هموطنانش که نمى شناسند.
کاخ آپادانای شوش قصر زمستانی شاهان هخامنشی بودهاست. این کاخ به دستور داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی در شوش (شهر باستانی) روی آثار و بقایای عیلامی بنا نهاد شد. دیوارهای کاخ از خشت و ستونهای آن از جنس سنگ است. کاخ داریوش واحدهای مختلفی از جمله تالار بار عام، حرمسرا، دروازه و کاخ پذیرایی و همچنین سه حیاط مرکزی دارد. دیوارهای داخلی کاخ با آجر لعابدار منقوش با طرحهای سپاه جاویدان، شیر بالدار و نقش گل نیلوفر آبی مزین بودهاند که بقایای بهجایماندهٔ آنها در موزههای خارجی و داخلی نگهداری میشوند.
در سال ۱۸۸۰ میلادی، یک گروه از باستان شناسان فرانسوی این کاخ را از دل خاک بیرون کشیدند و ستونها و سرستونهای کاخ را با اره بریدند و به فرانسه منتقل کردند و امروزه در شوش، فقط چند زیرستون وجود دارد و کاخ به شکل سابقش وجود ندارد. بیشتر اشیا خارج شده، اکنون در موزه لوور نگهداری میشوند.
ژان دیولافوا در کتاب خاطراتش میگوید: دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روزهای اخیر پیدا شدهاست با تاسف تماشا میکردم، در حدود دوازده هزار کیلو وزن دارد! تکان دادن چنین تودهٔ عظیمی غیر ممکن است. بالاخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم، پتکی بدست گرفتم و بجان حیوان سنگی افتادم. ضرباتی وحشیانه بهاو زدم. سر ستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوهٔ رسیده از هم شکافت.
خطرناک ترین غار عمیق ایران ***غار سم در ارتفاعات 1700 متری کوه خواجه قنبر در منطقه نامیج گالیکش قرار دارد که پیشینه کشف آن به حدود دو سال قبل برمی گردد. غاری با دهلیزها، طاقهای زیبا که وجود آب در آن، جلوه خاصی دارد.
در بدو ورود به این غار مسیر تنگ و باریکی که به خرچنگ رو معروف است آغاز میشود؛ ولی برخلاف خرچنگ روهای غار پروا (اولین غار عمیق ایران)، تنگناهای این غار تمامی ندارد و اغلب مسیر را باید به یك سمت حركت كرد و حتی امكان برگرداندن سر وجود ندارد.
بنابراین اگر شما جزو غارنوردان آماتور و یا حتی نیمه حرفه ای به حساب می آیید، فکر سفر به سم را از سرتان بیرون کنید! به خصوص که از چاه 19 به بعد دمای هوای درون غار كاهش مییابد و به 6 درجه سانتیگراد میرسد و باید برای گرم كردن بدن برنامهریزی كرد در غیراین صورت خطر سرمازدگی وجود دارد.
برای آنکه عمق فاجعه را بهتر درک کنید باید بگوییم که خیلی از غارنوردان حرفه ای که از غار سم بازدید کرده اند، معتقدند که امدادرسانی در این غار به علت دشواری مسیرها، بسیار سخت و در برخی شرایط غیرممكن است؛ بنابراین تیم های بازدید كننده باید کاملا آماده و مجهز باشند وگرنه یك حادثه ساده و یك دررفتگی جزیی در این غار میتواند به یك فاجعه تبدیل شود!معابر و تراورسهای غار سم به قدری تنگ و پر پیچ و خم است كه تنها یك فرد میتواند خود و كیسه بارش را عبور دهد و امكان كمكرسانی یا حتی همراهی نفر دوم وجود ندارد. علاوه بر این دهانه چاه های غار سم حدود 5 تا 40 متر قطر دارند که در نوع خود جالب توجه و خطرناک است. البته این وضعیت از چاه سه غار به بعد کمرنگ تر می شود چرا که پس از آن عرض و ارتفاع غار افزایش می یابد و تردد راحت تر است.
تحقیقات درباره قدمت غار سم هنوز به نتیجه قطعی نرسیده اند اما نمونه های کشف شده از جمجمه انسان و حیوانات در این غار نشان دهنده قدمت بالای آن است. شاهد این ادعا کشف اسکلت خفاشی است که 10 برابر بزرگتر از اسلکت خخفاش های معمولی به نظر می رسد. خفاش های این غار تقریبا از بین رفته اند و جالب اینکه اکثرا اسکلت ها در یک نقطه جمع شده اند. اما این استخوان ها تنها نشان زندگی در غار نیستند. نوعی پروانه خاص هم تا چاه چهار وجود دارد که دیواره های این غار آهکی را پر کرده اند.
برای بازدید از غار سم باید به بخش گالیکش استان گلستان و نزدیکی روستای نام نیک سفر کنید و آن را در عرض جغرافیایی 37˚ 05' 46" ببینید. غار در قسمت غربی روستای نام نیک به فاصله تقریبی 2 ساعت راهپیمایی قرار گرفته است.
داستان فریدون یک حقیقت تاریخی است.اولین تلاش ایرانیها برای تشکیل پادشاهی درایران +++++++++++++++++++++++++++++++++++++ کاوی لقب رییس اتحادیه ی روستایی درزمان مهاجرت آریانها وحتی قبل از آن بوده ،زمانی که آریانهای ایرانی وهندی درجایی درشرق وشمالشرق فلات درکنارهم زندگی میکردند. تلفظ اصلی فریدون تری تاءونه است میدانیم که عذ 3راآریانها تری میگفته اند.نامهای دیگری هم با پیشوند تری آمده مثل تری تخمه وتری بازو.درنوشته های داریوش هم عدد3به لفظ تری آمده است.میتوان تری تاءونه را "متحدکننده ی سه اتحادیه قبایلی"یا متحدکننده مردم سه منطقه"یا"امیرسه منطقه"معناکرد.احتمال زیاد کاوی -کاوه آهنگر داستانها-وتری تاءونه(فریدون)رادولقب برای یک رییس بدانیم یعنی یک کاوی که باتلاش بسیاری توانسته یک اتحادیه بزرگ ازسه اتحادیه کوچکتر ایجادکند.این سه اتحادیه هم شامل قبایل پرتکانیان اسپهان،آریازنتان ری ومادهای همسایه غربیشان بوده باشد.دراوستا وندیداد فرگشت یک ازناحیه ری بانام تری زنتو یادشده که معنایش مرکزاتحادیه سه قبیله است واین نام با تری تاءونه شباهت بسیارنزدیک دارد. داستان فریدون وکاوه وآژدهاک یادآور قیام همگانی ایرانیان این ناحیه به رهبری پیشوای خودشان (یک کاوی)برضدسلطه عیلامیهاست وآژدهاک میتواند حاکم عیلامی منطقه بوده باشد که دربرابرقیام ایرانیان شکست یافته واسیروزندانی شده است وبه دنبال آن اتحادقبایل ایرانی به رهبری تری تاءونه یافریدون شکل گرفته ونخستین تلاش ایرانیان در راه تشکیل سلطنت ایرانی بوده است.
سپتامبر سال 1729 (28 شهريور) سالروز نبرد نادرقلي افشار (در آن زمان، يك ژنرال و سپهسالار ايران) با اشرف قندهاري (افغان) در ميهماندوست دامغان است. دليل پيروزي نادر در اين نبرد، انضباط شديد نظاميان او بود كه نادر اكيدا دستور داده بود كه در زمان جنگ، كوركورانه از افسران فرمانده اطاعت كنند.................................... لايحه تاسيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) كه در شوراي وزيران تصويب شده بود 19 سپتامبر 1956 (28شهريور سال 1335) جهت تصويب به مجلس داده شد که پس از بررسی به تصویب رسید............................. دکتر نوشیروان کیهانی زاده
نقشه ساختمان کاخ پرسپولیس در سال دوم و به روایتی در سال سوم پادشاهی داریوش طرح شد.اسامی تمام معمارانی را که در ساخت پرسپولیس مشارکت داشتند نمیدانیم ولی برخی از آنها طبق اسناد ازین قرارند: آرتی مان ، فیلی وادس، تالبون، ترادوس، هپل. کاخ پرسپولیس در یک منطقه کوهستانی به وسعت 13هکتار و به ارتفاع 20متر نسبت به جلگه ساخته شد و جلگه ای وسیع را که مقابل آن است امروز مرودشت می خوانند. منظور داریوش از ساخت کاخ پرسپولیس این بود که با بنای آن کاخ یک موزه بین المللی از مجموعه صنایع و هنر امپراتوری ایران و ملتهایی که خارج از امپراتوری هستند تشکیل دهد و در ضمن در برخی از ایام در آن جا شکوه دولت و ارتش به نظر ملل ایران برسد. طبق پانزده هزار کتیبه به دست آمده از کاخ پرسپولیس ، امروزه می دانیم که 25000کارگر دارای تخصص به طور مستمر در پرسپولیس کار می کردند و همه آن کارگرانی که غیر ایرانی بودند با خانواده در شهر کارگران در جلگه مرودشت زندگی می کردند. در نیمه روز تابستان کار به مدت 4ساعت تعطیل می شد در عوض صبح ها زود شروع به کار می کردند. در تابستان ساعت کار 10ساعت و در زمستان 8ساعت بود. مزد استاد کاران صنعتگر و هنرمند هر 5روز یک داریک (سکه طلای داریوش) بود که مزدی بسیار بالا بود. مصالح کاخ پرسپولیس همه از نوع درجه اول بود و حتی ساروج به کار نمیرفت مگر ساروج پخته (سیمان) و هم چنین 20نوع سنگ مرمر و 10نوع چوب گران بها از اطراف ایران و دنیا آوردند و برای سقف تالارها از چوب درختهای سدر لبنان استفاده کردند. و برای نرده پلکانها و بالکنها از چوب فوفل یا آبنوس استفاده می شد. طبق کتیبه های بدست آمده داریوش ضمن بستن قرارداد با استاد کاران آنان را موظف میکرد شاگردانی پرورش دهند چون میدانست ساخت این کاخ با شکوه سالیان دراز طول میکشد و اگر استاد کاری فوت کرد کار تعطیل نشود. کامرون با توجه به کتیبه های بدست آمده در تخت جمشید می گوید: به هر استاد کار و کارگر در هرروز یک سنگ گوشت (250گرم) ، نیم سنگ نان و هر ده روز ربع سنگ روغن یا کره و نیم سنگ عسل و یک چهارم سنگ پنیر کهنه می دادند و این اجناس به هریک از افراد خانواده به تعداد نفرات داده می شد. در پرسپولیس یک هشتم حقوق کارگران یا استاد کاران پرداخت نمی شد و برای آنان پس انداز می شد و یا اگر فوت میکردند این پسانداز به وارث آنها داده می شد. حجاریهای ظریف کاخ پرسپولیس کار کاردوس و شاگردان اوست. گاوهای بالدار و سرستونهای تخت جمشید اکلون استادکار بابل است. حجاریهای ساده که در آنها دقت و ظرافت حجاری یونانی دیده نمی شود کار ابلیدس استاد کار لیدی است. اس دراس دانشمند یهودی که در دوره داریوش می زیست می گوید: داریوش در سال پانزدهم پادشاهی خود در پرسپولیس تاجگذاری کرد و محل جلوس او تالاری بود که 36 ستون سنگی داشت و امروز میدانیم که آن تالار آپادانا است. دومین تالار کاخ پرسپولیس تات جارا نام داشت و خشایارشا ساخت آن را شروع کرد و اردشیر درازدست آن را به اتمام رسانید و این تالار 100ستون داشت شاهان ایران گارد جاوید را در آن سان می دیدند. پادشاهان دنیا سه بار در کاخ پرسپولیس جمع شدند نخستین بار برای گشایش پرسپولیس ، و دومین و سومین بار برای بحث در مورد مسائل سیاسی جهان. طبق اسناد بدست آمده در کاخ پرسپولیس به طور متوسط 1000استادکار و24000کارگر کار میکردند. هر استادکار سالانه 72000داریک و هر کارگر سالانه 18000داریک مزد می گرفتند. سرزمین جاوید جلد دوم / گردآوری و نگارش هایده رحیم دوست
654 - خورشید خوب و خورشید بد : در تاریخ ناشناخته آریایی ها خورشید دو چهره دارد : چهره ای تابان و روشن و چهره ای تاریک و اهریمنی :چهره تابانش همان ( شیت shit ) است یا در دوره های بعد ( شید shid ) و جهره ی تاریکش (خورشید گرفتگی ) همان ( اهریمن ) است .همان شیطان ( شیت +ان ) است .همان (شیت shit ) کرمانشاهی است یعنی ( دیوانه ) است که کارهای ناشایست انجام می دهد .اهریمن همان خورشید تاریکی هاست که در دین زرتشت در جهان تاریکی می زید .جنگ روشنایی و تاریکی بعدها نماد تاریخی غلبه ی نور بر ظلمت و راستی و نادرستی قرار گرفت .
روغن خراطین اصل, روغنی است طبیعی که در طب قدیم برای حجیم و بزرگ کردن اندام مردانه و حجم دادن به سینه و گونه خانم ها استفاده میشده این محصول کاملا طبیعی بوده و هیچگونه عوارض جانبی گزارش نشده است روغن خراطین اصل
خالص و مرغوب بهترین حجم دهنده اندام و عضلات و گونه 100% طبیعی و سازگار با هر پوستی
کیفیت عالی
روغنی است طبیعی که در طب قدیم برای حجم دادن به سینه و گونه خانم ها و اندام مردانه استفاده میشده کرمها و پمادهای زیادی اکنون در بازار برای این منظور موجود می باشد که تماما شیمیایی بوده و عوارض خاص خود را دارد ولی این محصول کاملا طبیعی بوده و هیچگونه عوارض جانبی گزارش نشده است
روغنی که هم اکنون مشاهده میکنید کاملا اصل و با کیفیت ترین روغن موجود در بازار است و قیمت آن ناشی از اصل بودن و کیفیت بی نظیر آن میباشد .
هزینه ارسال رایگان
کیفیت درجه یک
این آخرین و بهترین راه برای افزایش حجم است
قیمت : 40,000 تومان
با روغن خراطین جذابیت خود را باز یابید ....
خواص روغن خراطین
افزایش نرمی و طراوت پوست
حجیم کننده و بزرگ کننده آ.لت و گونه و فرم دهنده سینه
نافع برای افزایش حجم و اثر چاق کنندگی دائمی
محرک اعصاب خارجی
فقط کافیست یک بار امتحان کنید ...
قیمت : 40,000 تومان
هزینه ارسال رایگان
کیفیت درجه یک
روغن خراطین معجزه ی طبیعت است که دارای خواص فوق العاده حجم دهنده گی میباشد.این روغن سالیان بسیاری است که در طب سنتی ایران بکار گرفته میشود و علاوه بر خاصیت حجم دهندگی افزایش لطافت پوست و همچنین رفع مشکلات زودانزالی را برای نمونه مردانه بهمراه دارد. توجه شود که نمونه های مشابه و تقلبی از این محصول حاوی مقادیر کمی پودر خراطین می باشد که عملا اثرپذیری چندانی نخواهد داشت ولی نمونه موجود در اندازه 60میلی لیتر تهیه شده و حاوی 80٪ پودر خراطین(عامل حجم دهنده)می باشد.
قیمت : 40,000 تومان
سینه:روش های متعددی برای افزایش حجم و سایز سینه خانم ها وجود دارد.بعد از عمل جراحی که البته خطرناک ترین و پرهزینه ترین روش میباشد استفاده از حجم دهنده ها بیشترین تاثیر را دارد.کرم ها و ژل های حجم دهنده به دلیل ترکیبات شیمیایی موجود در آنها دارای عوارض متعدد مثل سیاه و لکه دار شدن عضو ،سوزش و خارش های طولانی مدت میباشند.روغن طبیعی خراطین با اثر گذاری بسیار بیشتر نسبت به کرم ها و ژل ها دارای کمترین عوارض مصرف میباشد
گونه:گونه ها نقش بسیار موثری بر زیبایی افراد بخصوص خانم ها دارد.امروزه با تزریق ژل به زیر گونه و یا گذاشتن پروتز گونه ،عمل زیبایی گونه را انجام میدهند.بدلیل حرکت ژل ها در زیر پوست و بوجود آمدن عوارضی مثل تورم ،کبودی و التهاب سلولی ، این نوع عمل در نزد بسیاری از متخصصان جراحی رد شده است.با استفاده از روغن طبیعی خراطین میتوانید حداکثر بعد از یک دوره یک ماهه و حداکثر چهل روزه به اندازه متناسب دلخواه و زیبایی مورد نظر دست یابید.
لب:یکی دیگر از اعضای صورت بخصوص صورت خانم ها،که عامل مهمی در زیبایی آنهاست.لب ها هستند.لب های نازک و باریک زیبایی دلنشینی ندارند و برعکس لب های حجیم و بزرگ بهمراه کمی آرایش میتواند چهره ای کاملا بینظیر و مطلوب از چهره نمایان کند.روش هایی که امروزه بکار میرود عمدتا تزریق ژل یا استفاده از دستگاه های پروتز میباشد.که جدای از هزینه بالا ،عوارض جبران ناپذیری نیز بهمراه دارد.روغن طبیعی خراطین با قدرت شگفت انگیز در حجم گذاری میتواند گزینه بسیار مناسبی برای افزایش حجم و اندازه لب ها باشد.دوره استفاده از این روغن برای لب ها یکماهه و بطور معمول یکبار استفاده در روز است.
آلت جنسی آقایان:هرچند سایز نرمال و طبیعی آلت جنسی مردان حدود 15 سانتیمتر است ،اما خیلی از آقایان و بخصوص جوانان تمایل دارند طول آلتی بیش از 20 سانتیمتر داشته باشند.افزایش طول و قطر آلت میتواند فوایدی داشته باشد که میتوان به این موارد اشاره کرد:
افزایش مدت زمان رابطه ی جنسی رابطه لذت بخش تر برای خود و شریک جنیسیتان ارضایی قوی تر و لذت بخش تر آرامش روحی و روانی بیشتر افزایش اعتماد بنفس کاهش خمیدگی آلت افزایش قابلیت چندبار ارضا شدن پشت سر هم افزایش قدرت و شدت جهش منی هنگام ارضا شدن
در حالت کلی برای افزایش طول آلت از روش های جراحی،کاهش وزن و دستگاه های وکیوم و ...استفاده میشود.اما روغن طبیعی خراطین راهی بسیار مطمئن ،کم خرج و با بیشترین بازدهی در بین روش های ذکر شده میتواند باعث افزایش طولی در حدود 2تا 5 سانتیمتر را در یک دوره 30 تا 45 روزه شود
بودا همان بردیا است نه تنها زاده ایران است بلکه شاخه ایی از آیین مـِهـر می باشد. خدای آب خدای آتش خدای خاک و زمین خدای باد (هوا) شاید درنظر نخست پیوند میان ایران و آئین بودا امری شگفت انگیز به نظر آید. بیشتر ایرانیان؛ بودائیان را مردمی در آنسوی عالم و به دور از سرزمینهای اسلامی به شمار می آورند که در معابد خود به پرستش پیکرههای طلایی بودا مشغولند. بهراستی آیا ما با بودائیان بیگانهایم؟ آیا در گذشته هیچگونه تماسی با آنها نداشتهایم؟ در مآخذ قدیم فارسی بودا را چگونه وصف کردهاند؟ شاید بسیاری ندانند که سرزمین ایران؛ روزگاری از مراکز مهم بودایی جهان به شمار میرفته و کنکاشی دقیق نشان میدهد که بودائیان، "دین" بزرگی برگردن فرهنگ و تاریخ ایران دارند. هرچند در این زمینه موشکافی چندانی نشده است. در این نوشتار فهرستوار مواردی این چنین را شرح می دهیم و خواهیم دید که در متون فارسی چه یادی از آئین بودا شده است: اوستا هرچند «بودا» و «زرتشت» را برآمده در سده 6 پیش از میلاد مسیح و کمابیش هم عصر یکدیگر میدانند اما در متون کنونی اوستا اشاراتی به بودا هست. البته مقایسه زرتشت با بودا خود نیازمند جستاری جداگانه است. همین قدر باید دانست که این دو شخصیت تاریخی یکی در هند و دیگری در ایران، هردو در برابر عقاید خرافی و رسوم جاهلی در درون جوامع هند و اروپایی آن روز بهپاخاستند. «بودا» اسطوره قداست برهمنان را درهم شکست و زرتشت، ایرانیان را به یکتاپرستی خواند. اگر مباحث کلامی را کنار بگذاریم، آموزههای اخلاقی و رفتاری این دو آئین با یکدیگر همسانی کامل دارند که چکیده آن همان «کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک» است. در «اوستا» در بند 16 از «فروردین یشت» به کلمه «گئومته» یا «گاتما» (نام خاندان بودا) اشاره شده و در همان متن او را از رقبای زرتشت به شمار آوردهاند، که ظاهراً در مناظرهای (میان یکی از موبدان زرتشتی با یکی از پیروان بودا) مغلوب شده است.(1) باتوجه به اینکه هیچ نشانی از رخنه آئین بودا به ایران در عصر زرتشت در دست نداریم گفته میشود که این بخش از اوستا احتمالاً در دوره اشکانی یعنی پس از انتشار دین بودا در مشرق ایران باید به اوستا افزوده شده باشد. شاید مقصود از این عبارت آن باشد که یکی از مبلغان بودایی که در زمان آشوکا یا بعد از او برای تبلیغ آن دین در ایران به خراسان آمده با یکی از موبدان بزرگ زرتشتی درباره حقانیت دین خود مذاکره کرده و [موبد زرتشتی] برمبلغ بودایی چیره گردیده باشد. نام دیگری که شباهت به لقب گئومته بودا دارد و چندین بار در «وندیداد» از اسفار پنج گانه اوستای موجود تکرار شده است، کلمه بوئیتی Buiti است که «دار مستتر» معتقد است که این کلمه همان بودا است. کلمه بوئیتی در فارسی «بت» یا صنم شده است و چون تدوین و تحریر وندیداد به اغلب احتمالات در عصر اشکانی روی داده است و در آن روزگار دین بودایی در مشرق ایران رواج فراوان داشته، شاید که حدس دارمستتر در تطبیق بوئیتی با بودا بیراه نباشد»(2) بودائیان در بلخ جدا از این امر باید به شهر «بلخ» (در شمال افغانستان کنونی) و «معبد نوبهار» آن اشاره کرد. «معبدنوبهار» که بنای اصلی آن را در اسطورههای ایرانی به منوچهر نسبت میدهند(3)، در اصل صومعه ای بودایی به شمار میرفته که تولیت آن با «برمک» جد بزرگ برمکیان وزرای ایرانی دربار عباسی بوده است و اعتکاف و انزوای «لهراسب» را نیز در این معبد ناشی از گرویدن او به آیین بودایی نسبت می دادند(4). همه اینها بازتاب رواج آئین بودا و افکار بودایی در ایران اشکانی و در نواحی شرقی ایران آن روز و افغانستان کنونی به شمار میرود. شهر بلخ که بنای آنرا نیز به شاهان اسطوره ای ایران نسبت میدهند. در دوره اشکانی یکی از مراکز مهم دین بودایی با یکصد معبد و صدها راهب بوده است و بودائیان برای طشت، دندان و جاروب بودا که در معبد نوبهار بلخ نگهداری میشده، تقدس ویژه ای قایل بودهاند. این دیر بودایی در شهر بلخ قرار داشت و به زبان سانسکریت آنرا «نُوه ویهار» به معنی دیر و معبد نو می گفتند. سالیان دراز پیش از ساسانیان مبلغان بودایی از هند به باختر یعنی ایالت بلخ رفت و آمد میکردند» (5) و بلخ از مراکز مهم بودایی در شرق ایران به شمار می رفت.
کوشانیان رواج آئین بودا در پشت مرزهای شرقی ایران اشکانی را باید نخست مدیون کوششهای پیگیر «آشوکا» امپراطور سلسله موریای هند در نیمه سده سوم پیش از میلاد دانست. تبلیغات او بود که آئین بودا را در هند شمالی تا افغانستان کنونی رواج داد. بههمین سبب کوشانیان که از سده 1پیش از میلاد تا سده 4میلادی پادشاهی بزرگی را در این منطقه برپا کرده بودند از سده 2 میلادی از مبلغین جدی این آئین بودند. بهویژه دوران «کانیشکا» نخستین پادشاه بودایی کوشان که در پیشاور فرمان میراند از این نظر مهم است که گستره فرمانروایی خود را تا کابل و کشمیر امروزی گسترش داد و با ترویج آئین بودا معابد بودایی پرشکوه و با رونقی در بلخ، قندوز، بامیان، کاپیسا، لغمان و قندهار برپا کرد که با پیروزی بعدی مسلمانان در سده هفتم بیشتر آنها به ویرانی کشیده شدند. شرح نخستین برخورد اعراب مسلمان با بودائیان نوشتار جداگانهای را میطلبد. در همین دوره بود که افکار و آموزههای بودایی رفته رفته وارد نواحی شرقی ایران اشکانی شد و با گذشت ایام و با توجه به سیاست مدارا و بیتعصبی اشکانیان، پیروان بسیاری در این ناحیه به دست آورد، تا آنجا که در تواریخ این دوره از تبلیغ آئین بودا در چین توسط شاهزادگان اشکانی ازجمله «آنشی کائو» و ترجمه متون بودایی از سانسکریت به زبان چینی توسط ایرانیان بودایی یاد شده است.(6) تردیدی نیست که بسیاری از آثار بودایی و صحف دینی این آئین در همان زمان به زبان پهلوی درآمده است. در این زمان، غرب ایران نیز شاهد نفوذ افکار مسیحی و رشد سریع این مذهب در ایران بود. بدین ترتیب مذهب زرتشت میرفت که در زیر فشار بودائیان شرقی و مسیحیان غربی به خفگی دچار شوند. در این لحظه بود که اردشیر بابکان قیام کرد تا روحانیت زرتشتی را بار دیگر بر سریر فرمانروایی بنشاند، و چنین بود که شاپور اول ساسانی نیز سلسله بودایی کوشان را در اوایل سده سوم میلادی از میان برداشت ولی حکومتهای محلی بودایی در برخی از نقاط این سرزمین ازجمله در كابل تا چند سده دیگر و حتی تا سالها پس از ظهور اسلام ادامه یافت. مانی میدانیم که مانی، حکیمی که در دوران شاپور اول ظهور کرد، پیش و پس از اعلام پیامبری خود چندین بار به هند، آسیای مرکزی و چین سفر کرده بود و بیتردید در این سفرها با آموزههای بودایی آشنایی یافته است. او در کتاب مقدس خود بنام «شاپورگان» که به زبان پهلوی نگاشته است از بودا در کنار پیامبران دیگر نام برده و بسیاری از آموزههای او رنگ بودایی داشته است. در واقع تعالیم مانی را که سرانجام در 277م به فرمان بهرام اول کشته شد، می توان تلفیقی از آموزههای زرتشی و تعالیم بودایی دانست. برای نمونه عقیده به تناسخ و سامسارا(چرخه متوالی حیات) و نیز تأکید برگیاهخواری، منع میخوارگی و زناشویی و جلوگیری از جمع کردن مال و طعام را میتوان عناصری دانست که از تعالیم بودایی وارد آموزههای مانوی شده است.(7) «تقی زاده معتقد است که بسیاری از تعالیم صوفیه شباهت به آداب مانویان دارد و بعید نیست که یکی از ریشههای تصوف، طریقه های «گنوستیک» و از آن جمله مانوی بوده است....تصوفی که به وسیله ایرانیان در اسلام پدید آ مده، اساس آن برافکار و اندیشه های مانی استوار است»(8) کلیله و دمنه کتاب کلیله و دمنه که در زمان خسرو انوشیروان یعنی در سده 6 میلادی توسط برزویه طبیب از هند به ایران آورده شده و از سانسکریت به پهلوی ترجمه شده است. یکی از مأخذ مهم، آموزههای بودایی است. بهویژه باب «برزویه طبیب» که در واقع سفرنامه برزویه به هند و از افزوده های ایرانیان است؛ آکنده از تعالیم بودایی است ونیز سایر با بهای آن به رسم تعالیم بودایی و از طریق گفتگو یا دیالوگ نوشته شده است، آنچه که برزویه طبیب از اعمال خود می نویسد دقیقاً با آموزه های بودایی برابر است: «.....پس، از رنجانیدن جانوران و کشتن مردمان و کِبر و خَشم وخیانت و دزدی احتراز نمودم و زبان را از دروغ و فحش و بهتان و غیبت بسته گردانیدم واز ایذاء مردمان و دوستی دنیا و جادویی ودیگر منکرات، پرهیز واجب دیدم و تمنای غیر از دل دور انداختم ودر معنی بعث و قیامت و ثواب و عقاب، برسبیل افترا، هیچ چیز نگفتم واز بدان ببریدم و به نیکان پیوستم و رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم که هیچ یار و قرین چون صلاح نیست.... هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تاملی کند.... قضا به رضا دهد تا غم کم خورد و دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد و پاکیزگی ذات حاصل آید و به ترک حسد بگوید تا در دلها محبوب گردد و سخاوت را با خود آشنا گرداند تا از حسرت مفارفت، متاع غرور مسلم ماند و کارها برقضیت عقل پردازد تا از پشیمانی فارغ آید.....» میدانیم که 10باب کلیه و دمنه ساخته هندوان بوده و 6باب دیگر آن را ایرانیها افزودهاند. از این گذشته براساس روایت دیگری از استاد سعید نفیسی، حاکم بودایی کابل پس از فتح آن شهر در جنگ انوشیروان با «هیاطله» كتاب كلیله و دمنه را كه در اصل هندی« بیذپای» نامیده میشده به همراه کشکول بودا و غنایمی دیگر به وی هدیه داده و آن کتاب به دستور او به پهلوی ترجمه شده است. به هر رو این کتاب را ابنمقفع از پهلوی به عربی ترجمه کرد و سپس در دوره غزنوی عبدالله بن عبدالحمید منشی آن را به فارسی درآورد. گفته شده است که ابن مقنع کتاب دیگری را نیز با عنوان «البود» (یا بودا) از پهلوی به عربی ترجمه کرده است.(9) گفته میشود كه قباد، پادشاه ساسانی در سال 530 میلادی سفیری به چین فرستاد و این سفیر یكی از دندانهای بودا را - که شاید از معابد بودایی شرق ایران به غنیمت گرفته شده بود - به عنوان هدیه به دربار چین برد و این دندان امروزه در معبد «فوچئو» واقع در پکن قرار دارد.(10) بعد از اسلام، با اینكه مسلمانان و مامورین خلیفه با بوداییها مدار میكردند و تنها مایل به گرفتن خراج از آنها بودند، اما یعقوب لیث صفار برای دستگیری مخالفین خود در نیمه قرن سوم هجری به كابلشاهیان بودایی حمله برد و پس از كشتار آنها، معابدشان را تاراج كرد و پیكرههای زرین و سیمین بودا را كه در این معابد قرار داشت برای خلیفه عباسی به بغداد فرستاد. داستان ابراهیم ادهم داستان زندگی ابراهیم ادهم را که در مثنوی مولوی آمده است، اقتباسی از زندگی بودا دانستهاند. ابراهیم ادهم از مهاجران قبیله بنی تمیم بوده است که در بلخ پادشاهی داشته اما براثر الهاماتی تخت و تاجش را رها کرد و درویشی گزید. او از بلخ به نیشابور آمد و 9سال را در آنجا در غار زیست و سپس به مکه و شام سفر کرد و در سال 166ه.ق در شام وفات یافت. گلدزیهر، مستشرق مدقق یهودی اتریشی الاصل از اولین کسانی است که حدس زده است كه داستان ابراهیم ادهم را مسلمین براساس زندگی بودا ساخته و پرداخته اند. مرحوم دکتر قاسم غنی نیز در «تاریخ تصوف» این حدس گلدزیهر را با ارائه قرائن و امارات و بیان وجوه شبیه بین زندگی بودا و ابراهیم ادهم، قریب به صحت میداند. ماسینیون فرانسوی هم روایت مانویان را در باره بودا در رواج اسطوره ابراهیم ادهم موثر می شمارد(11) پاره ای نیز داستان ابراهیم ادهم را تحریفی از زندگی نامه «آنشی کائو» یک شاهزاده اشکانی ایرانی در روایات چینی میدانند که به چین رفت و پیرو بودا شد و از دربار اشکانی گسست.(12) بودا در متون قدیم فارسی کیش بودایی را مسلمانان به نامهای مختلف خواندهاند. اما این آیین پیش از همه به چهار عنوان نزد مسلمانان نامبردار شده است. یکی مذهب صائبیان، دیگر مذهب شکمانیان، سه دیگر مذهب شمنی یا سمنیه و چهارم مذهب حنفا(13). ماجرای بودا و تعالیم او در پارهای از متون قدیم فارسی آورده شده است. ابن ندیم در «الفهرست» (سده 4 ه. ق) ذکر بودا را با عنوان «سخن در باره بُد» آورده است. ابوریحان بیرونی که همراه با سلطان محمود غزنوی در سده پنجم ه.ق به هند رفته است در «آثار الباقیه» به «شمن» ها (روحانیون بودایی) اشاره کرده و داستانی نیز پیرامون دو مجسمه بودا در بامیان (افغانستان امروزی) که توسط رژیم طالبان تخریب شد، نقل کرده است. همچنین در «تحقیق ماللهند» به داستان بوداسف اشاره کرده و گفته میشود که کتابی با عنوان «ساکیا» (نام قبیله بودا) را از سانسکریت به عربی درآورده است. ابن حوقل جغرافیدان سده 5و6 ه.ق در «صوره الارض» از سند با نام «سرزمین بُدهه» نام برده و «معصومی» در «تاریخ سند» از پیروان بودا با عنوان «بُدگان، بُدهان و بُدهگان» یاد کرده است(14). شهرستانی، فرقه شناس مشهور سده 6 هجری در کتاب مشهور خود به نام «الملل والنحل» فصولی را با عنوان تناسخیه» و نیز «پیروان بُدده» آورده و به شرح عقاید و پندارهای بودایی پرداخته است. (15) داستان بلوهر و بوداسف در همین دوران است که ما شاهد روایت داستان معروف «بلوهر و بوداسف» در متون مذهبی شیعه هستیم. جمله صاحبنظران این داستان را مطابق زندگی بودا دانستهاند. براساس قرائن موجود، داستان «بلوهر و بوداسف» در سده 2 پیش از میلاد به زبان سانسکریت به نگارش درآمده و در عهد خسرو انوشیروان از سانسکریت به پهلوی ترجمه شده و ظاهراً ابنمقفع آن را به عربی برگردانیده و گفته میشود که «ابان لاحقی» نیز آنرا به شعر عربی درآورده است (که امروزه موجود نیست). به هرحال نسخه عربی موجود آن همان است که شیخ صدوق محدث مشهور سده 4 ه.ق با عنوان «بلوهر و بوداسف» در کتاب «اکمال الدین و اتمام النعمه » به شیوه راویان امامیه با چند واسطه از حضرت امام سجاد نقل کرده است(16). و این متن را علامه محمد باقر مجلسی در جلد هفدهم در «بحار الانوار» نقل کرده و در کتاب مشهور خود «عین الحیات» آنرا به زبان فارسی درآورده است. «ظاهراً اصل این کتاب بایستی در اوایل دوران ساسانی به ایران آمده و توسط مانویان به زبان پهلوی ترجمه شده باشد. ترجمه پهلوی آن که در ایران نگارش یافته مبنی بر شرح زندگی بودا و سیر و سلوک او برای کشف حقیقت بوده است. [و بسیاری از نکات و قصه ها و حکایات موجود در این داستان در اندرزنامه های پهلوی تکرار شده است]. این ترجمه سپس به دست مولفی مسیحی تبدیل شکل داده و به قالب دین مسیح ریخته شده.... و بعدها از زبان پهلوی به سریانی و عربی و از سریانی به زبان گرجی و یونانی ترجمه شد.....باید دانست که کتاب بوذاسف و بلوهر عربی و فارسی قالب ریزی تازه اسلامی همین قصه مسیحی است . کلمه« یوذاسف» و «بوذاسف» ظاهراً تصحیف« بوداساف» است که در داستانها نام اصلی بودا پیش از بعثت اوست». ( 17) گفته می شود که «عنصری» شاعر ایرانی سدپنج ه.ق این داستان را به شکل مثنوی سروده است. «اساس کتاب بلوهر و بوذاسف از تاریخ زندگی گوتاما سیدارتا که بودا باشد، گرفته شده و لفظ بوذاسف و یوذاسف و بوداسف تصحیف بوداراف یا بوداساتوا (به معنی بودای آینده یا آنکه روشن خواهد شد) میباشد. و «بوداساتوا» از القاب معمولی بودا قبل از بوداشدن اوست و بلوهر شاید همان بلهرا است که جغرافی نویسان عرب اورا بزرگترین پادشاه هند میخوانند»(18) نکته جالب آنکه متن عربی شیخ صدوق که عیناً در بحارالانوار نیز نقل شده است به روایت خواجه رشیدالدین فضل الله (که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد) بسیار نزدیک است. عرفان خراسان از سده پنجم ه.ق به بعد ما شاهد ظهور مفاهیم عرفانی در ا دبیات فارسی هستیم. باید دانست که بخش عظیمی از شعرای فارسی زبان که در اشعار خود به مضامین عرفانی پرداخته اند شعرای برخاسته از خراسان بزرگ اند که شامل خراسان امروزی ایران، افغانستان و آسیای میانه با مرکزیت بلخ می شود. از جمله این شعرا و عرفا باید از سنایی، عطار، مولوی ، جامی ، ابوسعید ابوالخیر، شیخ نجم الدین کبری، شیخ ابوالحسن خرقانی و..... نام برد. و بدون تردید عرفان بودایی ریشه دار در این منطقه به مرکزیت بلخ یا باکتریا اثر بزرگی برگرایشات عرفانی و مضامین عارفانه داشته است. ا ین امر که بویژه در اشعار سنایی، عطار و مولوی و حتی حافظ و سعدی نمود والایی یافت اثر شگرفی در بروز پدیده ای داشت که بعدها تصوف و صوفیگری نامیده شد و بازار آن تا پایان دوران قاجار ها گرم بود. «در سده اول ه.ق بیشتر مردم بلخ از کیش بودایی پیروی می کردند. تعالیم بودا احتمالاً از سده اول میلادی و از هند بویژه در حدود شرقی ایران و سواحل سیحون و جیحون انتشار یافته و از همان ایام معابد و نوبهار های بودایی همه جا در این خطه برپا شده بود. افکار بودایی نه تنها پایه و اساس آئین مانی به شمار می رفت بلکه بعد از اسلام نیز تا چندی برجای ماند و ظاهراً همین افکار از علل مهم پیدایی تصوف ایرانی است»(19) سلاطین بودایی ایران: در دوران ایلخانان مغول بویژه از زمان هلاکو به بعد کشور ما یکی از مراکز مهم رشد و گسترش افکار بودایی در غرب آسیا بوده است واز آنجا که بسیاری از ایلخانان مغول پیرو آئین بودا (از شا خه تبتی آن) بودند سعی وتلاش فراوانی برای گسترش این آیین در سرزمین ایران به کار بردند. البته باید توجه داشت که قوم مغول هرچند به خونریزی و ویرانگری شهره است اما تسامح و مداری مذهبی آنها یکی از عجایب این دوران است. برای نمو نه باید افزود که آستان قدس رضوی(که پیش از اسلام آتشکده بوده) با وجود آنکه در ایستگاه نخست هجوم مغولان قرار داشت اما یکی از نقاطی بود که هرگز مورد تعرض و ویرانی واقع نشد. بسیاری از ایلخانان باوجود آنکه بودایی بودند اما همسرانی یا مادرانی مسیحی داشتند و برای تحمیل عقاید خود به دیگران نمی کوشیدند ودر واقع گونه ای آزادی مذهبی در دوران آنها در ایران برقرار بود. حتی گفته اند که هلاکو با وجود ارادات به لاماهای تبتی در حکومت دهساله خود اصولاً تعصب مذهبی نداشت و پس از فتح بغداد به زیارت حضرت امام حسین (ع) نیز رفته است. ابا قاخان و ارغون جانشینان بودایی هلاکو خان که بروی هم 24 سال فرمانروایی کردند در رواج آئین بودا در ایران تلاش فراوانی مبذول داشتند و این دوره را باید دوره اوج بودیسم در ایران و نشر فرهنگ چینی و تبتی در این سرزمین به شمار آورد. در این دوره بود که بسیاری از هنرمندان و «لاماهای تبتی» عازم ایران شدند و به نشر وترویج آئین بودا در ایران پرداختند. در دوره اباقاخان ساخت معابد بودایی نه تنها برای مراسم عبادی بلکه برای نشر هنر و فرهنگ چینی و تبتی بسیار رایج بوده است. « از این بتخانه ها، بتخانه مراغه بیش از همه شهرت داشت و از عظمت و شکوه و زیبایی خیره کننده ای برخوردار بود. و تصاویری از اباقاخان بردیوارهای آن نقش شده بود. احتمالاً بتخانه مراغه مرکز آئین بودا در ایران و عبادتگاه سلطنتی به شمار می رفته است. خاندان سلطنتی در این بتخانه به عبادت می پرداختند و خان نه تنها برای نیاش بلکه به منظور حل و فصل مسایل سیاسی مهم نیز به آنجا می رفت......احتمالاً تبریز از پایگاههای عمده بودایی گری در ا ین عهد به شمار می رفت زیرا در همان زمان پایتخت از مراغه به تبریز منتقل شده بود» (20) «جلوس ارغون به تخت ایلخانی در حکم پیروزی جدید دین بودا و آغاز یک دوران ضداسلامی بود. ارغون به شدت تحت نفوذ روحانیون بودایی قرار داشت....نفوذ این روحانیون در فرمانروایان مغول شایان توجه بوده است و فدرت آنان در دوره فرمانروایی ارغون به منتهای شدت رسید. بطوریکه ایلخان گذشته از دو تن وزیرش فقط روحانیون بودایی را به حضور می پذیرفت»(21) ارغون را یکی از مومن ترین سلاطین بودایی ایران پنداشته اند و گفته اند که تنها با بخشیان بودایی حشرو نشر داشت. همو بود که فرمان قتل شمس الدین جوینی وزیر نامدارش را صادر کرد و سعدالدوله یهودی را به وزارت برگزید و گفته اند که سپاهی برای فتح مکه و تخریب خانه کعبه آماده کره بود که اجل مهلتش نداد. ا ما در دوران ایلخانی 4ساله «بایدو» شاهد تخریب مساجد و بی اعتبار ساختن اسلام و نزدیکی او به مسیحیان هستیم. نوشته اند که در دوران حکومت بودائیان در ایران معابد بودایی مجللی در شهرهای خوی، مراغه، تبریز، خبوشان و بسیاری دیگر از شهرهای آذربایجان و اران برپا شد و پیکره های زرین و مرمرین بودا سجده گاه مومنین بودایی بوده است. باقیمانده یكی از این معابد«معبد داش كسن » در سه كیلومتری سلطانیه است كه معبد اژدها نیز نامیده میشود. غازان فرزند ارغون از کودکی تحت تعالیم بودایی قرار گرفته و آئین بودایی در تکوین شخصیت و قالب بندی تفکر وی تأثیر بسیار نهاده بود....... وحتی پس از تشرف به اسلام منش بودایی خود را ادامه داد و در همه امور مدارای خاص این آئین را به کار می بست. غازان پس از آغاز سلطنت پدرش ارغون حکومت خراسان را به دست گرفت و به روایت خواجه رشیدالدین فضل الله «در خبوشان خراسان به جهت غلو در شیوه بخشی گری بتکده های عظیم برپا داشت واکثر اوقات گفت و شنید و خوردن و آشامیدن او در آن بتخانه ها با بخشیان می بود و رسوخ اعتقادی که بدان طریقه داشت و عبادتی که بتان را می کرد زیادت از حد وصف بود....بدین ترتیب به نظر می رسد که تا قبل از اسلام آوردن غازان تاچه حد کار بودائیان در ایران رونق داشته وحتی احتمال بودایی شدن این سرزمین در کار بوده است»(22) ولی اسلام آوردن غازان خان و حکومت 9ساله او سبب شد که آئین بودا پس از سالیانی چند که در ایران روبه رشد و گسترش نهاده بود از حرکت بازایستد. زیرا او باوجود آ نکه در جوانی دارای آموزش بودایی بود پس از تشرف به دین مبین اسلام به مسلمانی بسیار متعصب و سرسخت تبدیل شد و فرمان ویرانی تمام معابد بودایی و عبادتگاههای اقلیتهای دینی را صادر کرد و حتی به زیارت عتبات رفت. بی تردید تشرف غازان خان به دین اسلام ریشه سیاسی داشته است واین امر گامی برای ثبات و تداوم حکومت ایلخانان شمرده می شود. با این همه مورخین رفتار و منش غازان را تلفیقی از بودایی گری و اسلام دانسته اند. و جلوه های بی شماری را در زندگی شخصی او یافته اند که زیر تأثیر آموزه های بودایی قرار داشته است. این را هم گفته اند که غازان گرایش زیادی به تشیع داشت و سادات را احترام می کرد و آ نها را عزیز و محترم می شمرد. نکته جالب آنکه از درون همین فرهنگ بودایی است که نخستین سلطان شیعه امامیه ایران یعنی «اولجایتو» یا «سلطان محمد خدابنده» (برادر غازان) ظهور می کند. او که درکودکی غسل تعمید داده شده بود ولی مانند اجداد خود بت پرست بود، درپایان ولایتعهدی و حکومت بر خراسان به دین اسلام از فرقه حنفی درآمد و درهنگام تاجگذاری نام خود را محمد الجایتوخان گذاشت. اما پس از چندی به همت خواجه رشیدالدین، از مذهب حنفی به شافعی نقل کرد و سپس حوادثی پیش آمد که به تشیع گروید و خطبه به نام دوازده امام خواند و بنام آنان سکه زد. اما شیعه گری او دیری نپائید و دستور داد تا طریق اهل سنت همچنان محفوظ ماند. با این وصف او را عاشق اهل بیت واهل کرامات والهامات یادکرده اند. و نوشته ا ند که در برابر طاق کسری زانو زده و به بایزید بسطامی ارادات می ورزید».(23) به نظر ما نقش مغولان در تاریخ ایران و آثار حکومت 80 سا له آنان موضوعی است که نیازمند نگرشی دوباره است و فروپاشی خلافت 656 ساله اسلامی بدست مغولهای بودایی که دوباره نام ایران را در میان سرزمینهای دارالاسلام زنده کرد می تواند از زوایای گوناگون مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد. نباید از یاد برد که فروپاشی خلافت عباسان همواره یکی از علائم ظهور ا مام زمان در میان شیعیان بوده است و گفته اند که «علج» که بر اساس روایات گوناگون شیعه بر دربار عباسی چیره خواهد شد همان هلاکو است. شاید به همین علت است که علمای شیعه در هنگام حمله هلاکو و با نزدیک شدن او به بغداد نه تنها فتوای جهاد صادر نکردند بلکه حتی سدیدالدین حلی پدر علامه حلی به پیشواز هلاکو می رود و به او می گوید که ظهور او در روایات امامان شیعه وعده داده شده است.(24) « جامع التواریخ » رشیدی در همین دوره یعنی سده 8 هـ .ق است که برای نخستین بار مفصلترین زندگینامه بودا به زبان فارسی توسط خواجه رشیدالدین فضل الله وزیر الجایتو و ابوسعید آخرین سلاطین ایلخانی به تحریر در می آید. رشیدالدین این زندگینامه را از زبان و یا قلم یک شخصیت روحانی بودایی که او را کمالشری می نامد و ظاهراً از بخشیان کشمیری بوده است در بخش تاریخ هند از «جامع التواریخ» رشیدی به دو زبان فارسی و عربی نقل می کند و همه جا بودا را با عنوان «بود شاکمونی» که اشاره به قبیله او است یاد می کند و ما در اینجا بخشی از آنرا می آوریم: «در ایام مقدم و زمان ماضی، پادشاهی بود در زمین هند نام وی «شدوون» که معنی وی مردی پاک اندرون باشد. تختگاه ومسقط الراس او شهر لیکواس بود و خاتونی داشت نام او «ماهاما»..... معبران و حکیمان گفتند این خواب دلالت می کند به آن که او را پسری شود که پادشاه جهان باشد.... شامکونی [شاکمونی] [بلافاصله پس از تولد] هفت گام برروی زمین برفت . هرگامی گلزاری شکفته شد و گنجی ظاهر شد واز چهار جهت نگاه کرد و گفت این زادن من زادن بازپسین است و مرتبه آخرین دیگر نخواهیم زائید... چون به حد بلوغ رسید...دنیا را بی وفا و پرجفا دید از تتبع او مأیوس شد و از او نفرتی تمام [یافت]....»(25) تصوف و صوفیه جدا از آثاری که عرفان بودایی بلخ در اشعار عرفانی فارسی برجای گذاشته است، رواج تصوف وگسترش خانقاهها در ایران را نمادی از گسترش پدیده های بودایی در عرفان ایرانی و اسلامی دانسته اند. در واقع این پدیده باید از مکتب بودایی تبت همراه لاماهای بودایی به ایران کشیده شده باشد. زیرا مکتب بودایی تبت یا مهایانا بر وجود اقطابی که راهنمای سالک باشد تأکید کرده است. همین پدیده که احترام به شیوخ را در جامه ایران نشر داد و رفته رفته از الزامات زندگی شمرده شد به افزایش نیروی مادی و معنوی شیوخ و اقطاب صوفیه و خانقاهها انجامید و گرایش به تصوف در جامعه ایران را گسترش داد. این پدیده را ما به صورت ارادت هلاکو به خواجه نصیر طوسی و سرسپردگی غازان به شیخ زاهد گیلانی، ارادت الجایتو به بایزید بسطامی، و پیوند ابوسعید با شیخ صفی الدین اردبیلی مشاهده می کنیم و از پدیده هایی است که در دوران مغول بسیار رایج بوده است. تشابه آموزه های بودایی با تعالیم صوفیانه ماندگاری بیشتر این آموزه ها را سبب شد و از روی آنها قواعدی برای رهرو شدن و مراحل سیر و سلوک و پاره ای از رسوم خانقاهها بوجود آمد. بویژه در فرقه های قلندریه و خاکسا ران رد پای آیین بودا و آداب و رسوم دیرهای بودایی به خوبی مشاهده می شود و ا صولاً لفظ قلندر و مفهوم آن برگرفته از کیش بودایی است. این احتمال هست که درویشان دوره گرد بودایی که در ایران مانده بودند در قلندریه جذب شده باشند و صوفیه خراسان در ا ین زمینه به سبب همجواری با فرهنگ بودایی کوشان و بلخ اثر گذار بوده است. « ازجلمه شباهتهای بسیاری که بین کیش بودایی و مسلک تصوف هست یکی ترتیب مقامات است که سالک به ترتیب و تدریج از مقامی به مقام دیگر بالا می رود تا به مقام «فنا» یا «نیروانا» می رسد. در طریقه بودائیان هشت مقام وجود دارد یعنی راه سلوک عبارت از هشت منزل است. همانطور که اهل سلوک مسلمین در طی طریقت از مراحل مختلفی می گذرند. اگر چه جزئیات شروط سلوک و خصوصیات مقامات راه با یکدیگر فرق دارند ولی در اصول هردو مشترکند. در هر طریقه سالکان متوسل به حصرفکر می شوند که صوفیه «مراقبه» و بودائیان «دیانا» می نامند و هر دو به طرف این اصل می روند که عارف و معرف یکی شود..... به عقیده فون کرمر «خرقه پوشیدن که رمز فقر و انزواست از رسوم بودایی و هندی است و نیز ذکر که توسط صوفیه با شکل و هیات مخصوصی ادا می شود در اصل از عادات هندی و بودایی است و ذکر و ورد هردو هندی است و از آغاز در ایالت شرقی اسلام یعنی خراسان قدیم و بلخ که مرکز نفوذ دین بودایی بوده پیدا شده و بعد در دیگر بلاد اسلامی شایع شده است»(26) به هر رو در دویست سالی که از سقوط ایلخانان تا آغاز پادشاهی شاه اسمعیل صفوی به درازا کشید متون فارسی قابل توجهی که در آن از آئین بودا ذکری رفته باشد در دست نیست. تنها در سفرنامه غیاث الدین نقاش، ایلچی بایسنقرمیرزای تیموری (پسر شاهرخ) به چین در قرن نهم هـ .ق اشاره ای به آئین بودا شده است. كتاب «عین الحیات» در دوران صفویه ذکر زیادی از آئین بودا نشده است . تنها در «خطای نامه» که سفرنامه یک بازرگان سنی مذهب ترک به چین در سده دهم هجری است و به زبان فارسی است از بودا با عنوان «شکمونی پیغمبر» و از بودیسیم با عبارت «دین شکمونی» نام برده شده و شرحی نیز پیرامون چگونگی ولادت او آمده است.در کتاب «دبستان ا لمذاهب» اثری از سده یازدهم هجری که در هند تألیف شده است، در شرحی با عنوان «نظر یازدهم در عقاید بود» به توضیح آیین بودا پرداخته است. اما مهمترین اثر در این دوره زندگینامه بودا در قالب داستان «بلوهر وبوداسف» است که علامه محمد باقرمجلسی آنرا در کتاب «عین الحیات» به فارسی ترجمه کرده ا ست و همان گونه که گفتیم متن عربی آنرا نیز به نقل از شیخ صدوق در «بحارالانوار» آورده است.(27) سفینه سلیمانی در اواخر سده 17 میلادی یعنی در دوره پادشاهی شاه سلیمان صفوی برای نخستین بار یک هیأت سیاسی ایرانی عازم سیام یا تایلند کنونی شد که منشی هیأت مشاهدات خود را در آنجا در قالب سفر نامه ای با عنوان «سفینه سلیمانی» به رشته تحریر کشیده است. در این سفرنامه شرح کوتاهی نیز از آیین بودا که مذهب مردم سیام است درج شده که به بخشی از آن اشاره می کنیم: « و گویند در زمین هند در شهر «کپلوستو» پادشاهی بود نا م او سوددن یعنی مرد پاک درون وزنی داشت نام او را مهامایا یعنی [شخص] بزرگی که چنانکه هست او را نشناسند. وآن زن شبی به خواب دید که ماه و آفتاب را بخورد ودریا را به یکدم درکشیده و کوه قاف بالش او شد. چون بیدار شد این خواب با سوددن بگفت و او از معبران تعبیر خواست . ایشان چنان تعبیر نمودند که او را پسری شود که پادشاه جهان یا بتی گردد که همه جنس موجودات او را سجده کنند....(28) دوران قاجـــار هرچند از اواخر دوره ناصری تا پایان قاجار کتابهای متعددی در باره چین به فارسی ترجمه شد که پاره ای از آنها نیز به چاپ سنگی در آمد. اما به نظر نمی رسد که در این نوشته ها از آئین بودا ذکری رفته باشد. شاید نخستین نوشته ای که در این دوره به بودا ا شاره کرده است کتاب «جهان نما» اثر فلوغون رفائیل » است که در اصل یک کتاب جغرافیایی است اما به شرح مذاهب معتبر هند و سرزمینهای شرق دور نیز پرداخته است ودر مورد آئین بودا می نویسد: « دوم فرقه بوداح که بوداح نام کسی است که بنای این مذهب منسوب به اوست و اکثر چینینان که در کیش خواند از اقسام این ملت است....که به تعدد خالق قایل اند و سنت ایشان زیادی تناکح و کثرت تزویج(است)».(29) روزنامه معروف «ایران» در عصر ناصری نیز تنها ماخذی است که شاید برای اولین بار بودا را به مردم این دوره معرفی کرده است. این روزنامه با چاپ مقاله ای کوتاه در این زمینه، آئین بودا را چنین شرح می دهد: «بودا رب النوعی است که اهالی آسیای شرقی او را پرستش می کنند که معنی آن عقل کامل است و این اسم را به شاکیامونی که شخصی درقدیم بوده است اهالی آسیا داده اند که در حقیقت او را می پرستیدند. این شخص در سنه 607 قبل از تولد حضرت عیسی علیه السلام به دنیا آمد و در 542 فوت شد که 65سال مدت عمر او بود. شاکیامونی از اولاد یکی از سلاطین بهار [بیهار] بود. در سن 29سالگی به زیارت اماکن مشرفه که اهالی بهار در صحاری لم یزرع داشتند رفت. در آن زیارتگاهها کشف علوم به او شد. سفری به کشمیر کرد [و] مرید زیادی دور او را گرفت....»(30) «سفرنامه مکه» که در سال 1321ه. ق (1903م) توسط مخبرالسلطنه هدایت به رشته تحریر درآمده است دارای شرح مبسوطی از بودائیان و آئین بودا است. هرچند این نوشته نزدیک به پنجاه بعد (1324ه. ش) به چاپ رسیده اما در واقع باید آن را نخستین داوری صحیح ایرانیان نسبت به آئین بودا دانست که بخشی از آن را می آوریم. او با عنوان «بودایی در چین» می نویسد: «سیدهارتا پادشاه زاده ای بوده است از سلسله ساکیا. دنیا را بی ثبات دید از تخت و تاج کناره گرفت . «بودها» گفتندش به معنی بیدار وباز شهرت کرد به ساکیا مونی یعنی ساکیای گوشه گیر. سیاح هم گفته اند...بودا گفت تفاوتی در خلق نیست. به حسن خُلق هرکس به هر مقام تواند رسید....گوید مشقت توام با زندگی دنیوی است و....مشقت از میان می رود به ترک تعلقات...... در هند برهمنی بر بودایی غالب شد چه تعلیمات آنها صوری است (ریاضات) و به ذهن عامه نزدیکتر.....بودا خواست طبقات در بین نباشد . همه مساوی باشند و با اصلاح درون خود به مقام ربانی برسند، چه باید کرد که مردم خودشان اسارت و بندگی را به خود می پسندند....»(31) منابع جدید به هر رو باید گفت که نخستین آگاهیهای تازه از «آئین بودا» نه از شرق بلکه از غرب وارد ایران شد. به بیان دیگر آنچه که تا دوران صفویه از چین و آئین بودا می دانستیم از شرق به دست ما رسیده بود. اما از دوره قاجارها به بعد و به خصوص از عصر ناصری به این سو (بایکی دو استثناء) آگاهیهای ما در این زمینه بیشتر با ترجمه آثار غربیان و اطلاعات موجود در نوشته ها و دانشنامه های غربی به دست آمده است. از نخستین نوشته ها در زمینه آئین بودا به زبان فارسی شرحی است که دکتر قاسم غنی با ترجمه از مقالات دانشنامه بریتانیکا به سال1355ش در کتاب «تاریخ تصوف» آورده است.(32) همچنین علی اصغر حکمت از دولتمردان دوره پهلوی گفتاری در باره آئین بودا را در کتابی با عنوان «نه گفتار» در سال 1339 گنجانیده و سپس مشروح آن را در ترجمه کتاب جان ناس بنام تاریخ جامع ادیان آورده است(33) . از دیگر پژوهندگان جدید آئین بودا باید از سیدمحمدرضا جلالی نائینی (34)، ع. پاشایی (35)، مسعود رجب زاده (36)، وداریوش شایگان (37 )نام برد. در این میان باید به شاهكار صادق هدایت یعنی داستان بوف كور اشاره كرد كه صاحبنظران آنرا ملهم از آموزه های بودایی می دانند. برای نمونه تولدهای پی در پی راوی داستان و زندگی های جداگانه او و نیز محوریت گل نیلوفر آبی – از نمادهای بودیسم -در این قصه را دلیل توجه هدایت به افكار بودایی دانسته اند. برخی از اشعار سهراب سپهری شاعر معاصر ایران نیز نه تنها از زبان لطیف عرفان ایرانی بهره می گیرد بلكه مایه هایی از عرفان بودایی را نیز با خود دارد كه این امر حاصل سفرهای سپهری به كشورهای شرق آسیا و آشنایی او با عرفان بودایی است.البته تشریح این مباحث نیازمند گفتاری جداگانه است.
پانوشت ها: 1- مشکور،محمد جواد. نامه باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، 1378 .ص 385 2- همان جا 3- توضیح الملل ج 2- ص 378 4- امین، سیدحسن؛ بازتاب بودا در ایران و اسلام . تهران ، میرکسری، 1378.ص 116 5- مشکور، همان. ص 396 6- همان جا.ص 390 7- همان.ص 356 8- کیائی نژاد،زین الدین. جلوه هایی از عرفان در ایران باستان. تهران ، عطایی، 1377. ص 51 9- منبع در خاطرم نیست اما بی تردید آنرا در جایی خوانده ام. 10-مشکور. همان. ص 393 11-امین، سیدحسن. همان، ص 83 12-همان جا 13-همان.ص 139 14-همان. ص 124 15-توضیح الملل ج.2- ص 429 16- مشکور، همان. ص 405 17-همان. ص 406-405 18-بلوهر و بوذاسف به روایت شیخ صدوق و ملامحمد باقر مجلسی . تحقیق و بررسی از دکتر سیدابوطالب میرعابدینی. تهران ، امیرکبیر، 1376.ص 21 19-مشایخ فریدنی، آذرمیدخت. بلخ ، کهن ترین شهر ایرانی آسیای مرکزی در قرون نخستین اسلامی. تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1376. ص 32-31 20- بیانی، شیرین.دین و دولت در ایران عهد مغول. ج 2، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1370 ص 377 21-اشپولر؛ برتولد.تاریخ مغول در ایران. ترجمه محمود میرآفتاب. تهران ، علمی و فرهنگی ، 1376، ص 190-187 22-بیانی. همان .ص 442 23- همان. ص 86-476 24- حلی، حسن بن یوسف. کشف الیقین فی معرفه امیرالمومنین ترجمه مجتبی علوی، انتشارات هجرت، قم، 1374 ص 1001 25-امین. همان. ص 183و187 26-مشکور. همان. ص 8-407 27- ترجمه فارسی مجلسی در «عین الحیات» به کوشش استاد گرامی دکتر سیدابوطالب میرعابدینی جداگانه در سال 1365 (چاپ اول) به چاپ رسیده است. ن.ک به پی نوشت شماره 18. برای نسخه فارسی دیگری از این داستان نگاه کنید به :وسنتره جاتکه؛ داستان تولد بودا به روایت سُغدی . تحقیق و ترجمه بدرالزمان قریب. تهران، آویشن، 1371 28-محمد ربیع بن محمد ابراهیم. سفینه سلیمانی. به کوشش دکتر عباس فاروقی. تهران، دانشگاه تهران، 1356 ص 171-170 29- جهان نمای فلوغون رفائیل. تبریز. 1267 ق(کتابخانه ملی ایران. چاپ سنگی ش 6911) 30- روزنامه ایران شماره 230 مورخ 5شعبان 1291ه.ق 31-هدایت، مهدیقلی.سفرنامه مکه از راه چین و ژاپن.......با حواشی و به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی. تهران، تیراژه، 1368 ص 72-70 32-غنی، قاسم.تاریخ تصوف. تهران، زوار، 1355 33- ناس، جان بویر .تاریخ جامع ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت. تهران، پیروز، 1354 34-جلالی نائینی، محمدرضا. هند در یک نگاه. تهران ؛ شیرازه، 1375 35-پاشایی.ع. تاریخ آئین بودا .تهران، ابتکار، 1369 36-چنین گفت بودا: براساس متن بودایی. ترجمه هاشم رجب زاده . تهران ، اساطیر، 1371 37-شایگان، داریوش. ادیان و مکتبهای فلسفی هند. تهران، دانشگاه تهران،
میگویند در زمان فتحعلیشاه قاجار یکی از مستشاران خارجی چون وضعیت افلاس مردم را بینهایت می بیند دلش سوخته در سفر بعدی به ایران چند گونی سیب زمینی که در ایران ناشناخته بود بهمراه دستور کاشت آن به خدمت شاه قاجار میبرد و می گوید: قربان این گیاهی است که ریشه آن خوراکی است مثل چغندر و ارزش غذائی آن در حد گندم و برنج میباشد. شکم سیر کن بوده و در ممالک فرنگ غذای فقراست که با آن امورات می گذرانند، به انواع مختلف پخته شده و بسیار خوشمزه است. من چند گونی برای شما آورده ام تا شما امتحان کرده و دستور کشت دهید و مردم کشورتان با اندک هزینه ای غذای خوبی بخورند. شاه تعلل کرد و یکی از درباریان به مرد فرنگی گفت: همینطوری که نمیشود, شما باید تحفه ای هم روی آن بگذارید تا مقبول نظر افتد...
شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراتوری جهان از نظر گستردگی و جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی میکردند.در دوران هخامنشیان سی قوم مختلف تحت لوای این امپراتوری بودند.
خاویر آلوارز عیلام شناس معتقد است که آثار و نقشبرجستههای موجود نشان میدهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقشبرجسته از عیلامیها آموختهاند.
قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود به طوری که از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در بر میگرفت. در این کشور پهناور اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود زندگی میکردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس میداشتند. در حقیقت مشخصه مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگراشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.کارل شفُلد مینویسد: «تمدن بزرگی مانند تمدن هخامنشی را نمیتوان از روی تأثیراتی که پذیرفته درک کرد. واقع آن است که اهمیت این چنین تمدنی دقیقأ در توانی است که او را به حل و جمع همهٔ این اجزای مختلف در کلیتی واحد قادر ساخته است.»
شاهان هخامنشی در خلال سال و با تغییر فصل کوچ میکردند و معمولاً تمام سال را در یک جا به سر نمیبردند بلکه بر حسب اقتضای آب و هوا هر فصلی را در یکی از پایتختهای خود سر میکردند در فصل زمستان در بابل و شوش اقامت داشتند ودر فصل تابستان به همدان میرفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوایی خنک داشت. این سه شهر پایتخت سیاسی و اداری و اقتصادی بودند ولی دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان به شمار میرفتند یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار میشد و دیگری پارسه که برای دیگر تشریفات به کار میآمد. این دو شهر زادگاه و پرورشگاه و به اصطلاح گهواره پارسیان به شمار میرفت البته تخت جمشید ازاین دو بیشتر اهمیت داشت به همین دلیل اسکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمده است. بن مایه:
ارنست هولتسر (۱۸۳۵–۱۹۱۱) مهندس آلمانی و از عکاسان پیشگام نیمهٔ دوم قرن نوزدهم میلادی بود. وی در دوران حکومت ناصرالدینشاه قاجار به ایران آمد و در حدود بیست سال در اصفهان بود و عکسهای ارزشمندی از این شهر تهیه کرد. هولتسر در ۷ ژانویهٔ ۱۸۳۵ در روستای کلاینشمالکالدن از توابع شهر تورینگن زاده شد. او که در سال ۱۸۶۲ به استخدام دولت انگلیس درآمد، مأمور شد به اصفهان برود و مدیریت تلگرافخانهٔ این شهر را برعهده بگیرد. پس از پایان مأموریتش، با دوربینی عکاسی به اصفهان بازگشت و در ۱۸۷۰ با مریم حقنظر از ارمنیان ایران ازدواج کرد و در سالهای بعد شروع به کار عکاسی در این شهر کرد (بیش از هزار عکس بین سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۸۹۷ میلادی). بیشتر تصاویر او مربوط به اصفهان است ولی تعداد اندکی هم از تهران، قم، و کاشان هستند. وی یادداشتهایی از ایران آن دوران بر جای گذاشتهاست. بسیاری از آنچه ذکر کردهاست آداب و رسومیاند که امروزه میان ایرانیان نامتداول است. او خود در مقدمه علت نوشتن این یادداشتها را چنین توصیف میکند: «ایران و اصفهان در آستانهٔ یک تحول فرهنگی قرار گرفتهاند و از چند سال پیش به این طرف بسیاری از عوامل بیگانه اغلب به سبک اروپایی دارند در این کشور نفوذ میکنند. عمارتهای کهن، عادات و آداب و رسوم تدریجاً از بین میروند به طوری که تا چند سال دیگر آنچه را که شاردن و تاورنیه به وصف آوردهاند پیدا نتوان کرد. ... از این گذشته طی دوران اقامتم فرصت یافتم از منظرهها و ساختمانها و میدانهای جالب عکسبرداری کنم و خوشحالم که این عکسها یادگاری از بسیاری از عمارتهای کهن است که بعدها خراب شدند و از بین رفتند.» اشاره وی به تخریب گسترده اصفهان توسط مسعود میرزا ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه قاجار است که بیش از نیمی از آثار باشکوه دوره صفوی در اصفهان را نابود کرد. هولتسر در ۳ ژوئیهٔ ۱۹۱۱ در جلفای اصفهان درگذشت.موضوع فیلم خانواده ارنست به کارگردانی و نویسندگی محسن دامادی مرتبط با اوست. بن مایه: 1) «هزار جلوه زندگی عکسهایی از دوره قاجار». کتاب ماه و تاریخ جغرافیا، ش. ۹۴و۹۵ (مرداد و شهریور ۱۳۸۴): ۷۴. 2)عاصمی، محمد. «ارنست هولتسر، ايران در يكصدوسيزده سال پيش : بخش نخست، اصفهان». مرکز اسناد و مدارک میراث فرهنگی. بازبینیشده در ۳۱ مارس ۲۰۱۲. 3) «خانواده ارنست ( ۱۳۸۸ )». سوره سینما. بازبینیشده در ۳۱ مارس ۲۰۱۲. عکس: عکس نخست: ارنست هولستر عکس دوم:هولستر و همسرش عکس سوم:خانواده هولستر در اصفهان عکس چهارم:خانه هولستر در اصفهان
"شخصیت داریوش بزرگ" عظمت و اقتدار داریوش موجب حیرت بسیاری از مورخین گشته است؛ به گونه ای که برخی از ایشان باور ندارند که 2500 سال پیش فردی پادشاهی میکرده که از همه نظر یعنی چه نظامی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی عمرانی، و … تا این حد به کمال رسیده بوده باشد و هیچ گاه مرتکب تصمیم و انتخابی اشتباه نشده باشد، و در همسایگی با وحشی ترین اقوام تاریخ، دارای چنان فکری باز و ضمیری روشن بوده که حتی امروز نیز برخی حکام سرزمین های مختلف از وی الگو برداری می کنند؛ مانند رایگان و اجباری بودن تحصیلات برای عموم مردم کشور! چه بسا اگر کتیبه بیستون و نوشته های هرودوت نبود این مورخین داریوش را افسانه ای بیش نمی پنداشتند! شاید کمتر پادشاهی در بدو سلطنت خود به قدر داریوش با مشکلات عدیده و طاقت فرسا رو به رو شده باشد، با این وجود، داریوش به واسطه اراده پولادین و قوت نفس بر تمامی مشکلات فائق آمد. در واقع داریوش شاهنشاهی ایران را از نو تأسیس کرد و کشور را تبدیل به نیرومندترین، ثروتمندترین و آبادترین سرزمین زمان خود کرد. داریوش بزرگ سعی کرده که در کتیبه های خود نامی از کوروش بزرگ نیاورد (مگر چند بار به اجبار و تنها به عنوان بنیانگذار سلسله هخامنشی) و به اعتقاد مورخین، وی آثاری از پادشاهان پیشین را نابود کرده است… داریوش شاه در مقابله با شورشیان و مغلوبین شدت عمل به خرج می داد و مانند کوروش، نرم رو نبود… همگان می باست در برابر داریوش بله قربان گو می بودند؛ داریوش شاه در کتبیه بیستون اذعان میکند که شورشیان را به شکل فجیعی به قتل رسانده است تا عبرت سایرین گردد. وی حتی از سردمدراران حکومتی خود با عنوان "بندگان من" یاد می کند و نه یاران من.... برخی از مورخین داریوش را "مستبد مصلح" نامیده اند.
اروپای نوخاسته با آنهمه پیشرفتهای مادی هنوز زبانش در بند مذکر و مؤنث و نوتر و آرتیکل … و املاء و آکسان و نقص خط گرفتارست و کتابهای لغت از روی کمال احتیاج انباشته از کلمات زبانهایی است که به اصطلاح خودشان آنها را مرده نامیدهاند …
زبان فارسی در ظرف چند هزار سال پس از پیمودن چند مرحله از مراحل سخنگویی در یک سرزمین پهناور و پرجمعیتی در پرتو دین و دولت و صنعت بدین صورت سهل و ساده درآمده و همهی آثار این مراحل در دستت … در قرن هشتم میلادی دامنهی زبان فارسی از اواسط آسیا تا کنار مدیترانه کشیده میشده و اکنون هم یک نفر سمرقندی و بخارایی و کابلی و کشمیری و کرمانشاهی با وجود بُعد مسافت با لهجهی مخصوص خود میتوانند همدم و همنشین یکدیگر باشند. همچنین هیچ لهجه و زبانی در این سرزمینهای وسیع آسیای غربی یافت نمیشود که در سبک و اصطلاحات دینی و علمی و دیوانی آن تأثیری از فارسی و دست ایرانی نبینیم …. یک کودک و یا یک بیسواد فارسی زبان چند برابر یک کودک یا یک بیسواد زبانهای دیگر کلمه برای ادای معانی در اختیار دارد … همچنین میبینیم که بیسوادان و کمسوادان فارسی زبان در جمله بندی غلطهای صرفی و نحوی که در زبانهای دیگر عادی و شایع است نمیکنند.
"ذبیح بهروز / زبانشناس، دانشمند و پژوهشگر فقید ایرانی"
ابن سينا نابغه مشرق زمين ابوعلی سینا معروف به شیخ الرئیس، یكی از بزرگترین و معروفترین فیلسوفان ایران و جهان اسلام میباشد كه تاثیر وافری بر فلسفه و نظریات فلسفی نهاده است. آثار و دیدگاه او بسیاری از مسائل و پیچیدگیهای فلسفه اسلامی را حل نمود. تاثیر ژرف و عمیق رویكرد و نظریات ابن سینا بر فلسفه اسلامی و فلسفه قرون وسطی چنان بود كه موجب شهرت و نفوذ رهیافتهای وی در شرق و غرب شد. ابن سینا تلاش نمود تا به صورت منطقی و مستدل، مفاهیم فلسفی را با آموزههای قرآن در آمیزد و فلسفه واحد و مستحكم بر پایه الهیات بنیان نهد. او در دیدگاه و نظریاتش، از آثار كندی و فارابی تاثیر پذیرفته بود و بسیاری از مباحث و مسائل مطرح در آثار این دو فیلسوف را مورد تحلیل و تشریح قرار داده است و در بسیاری از مسائل و قضایای فلسفی راهكارهایی پیدا نمود كه بعدها مورد استفاده فلسفه بعدی قرار گرفت. فلسفه ابن سینا بر حكمت مشاء تكیه دارد و در تمام آثار و نوشته هایش، جدیت اسلوب قابل رویت است. بوعلی سینا تلاش نمود تا شعبههای مختلف علوم فلسفه را در سلسله محكم و استوار مقید كند و روابط ضروریه آنها را به یكدیگر نشان دهد. بسیاری از اصول فلسفه ابن سینا با نظریات متكلمین اسلامی مطابقت دارد، او در باب قدمت عالم با حكما نیز موفق است و علم خداوند را بر تمامی اموری متعلق میداند. مسئله روح در فلسفه وی، دارای دقت خاصی است كه ارواح بشری باقی است. وی بین روح آدمی و عقل اولیه ارتباط طبیعی برقرار نموده و روح را دارای علم و شناختی مجزا از عقل میداند.
آرتمیـس یا آرتمیـز در لغت به معنی راست گفتار بزرگ است. او نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان است. تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی و برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیدهاند. آرتمیس Artemis نخستین زن دریانورد ایرانی است که درحدود ۲۴۸۰ سال پیش فرمان دریاسالاری خود را از سوی خشایارشاه هخامنشی دریافت کرد. در سال ۴۸۴ پیش از میلاد فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان توسط خشایارشا هخامنشی صادر شد. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست. در این نبرد ایران موفق به تصرف آتن شد. در این نبرد نیروی زمینی ایران از ۸۰۰ هزار پیاده و ۸۰ هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی ایران دارای ۱۲۰۰ کشتی جنگی و ۳۰۰ کشتی ترابری بود. همچنین آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد در جنگ سالامین Salamine که بین نیروی دریایی ایران و یونان درگرفت شرکت داشت و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد و با ستایش دوست و آشنا روبرو شد. او در یکی از دشوارترین شرایط در جنگ سالامین، با دلیری و بیباکی کم مانند توانست بخشی از نیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد و به همین دلیل به افتخار دریافت فرمان دریاسالاری از سوی خشایارشاه رسید. او به خشایارشاه پیشنهاد ازدواج نیز داد که بدلایلی این پیوند صورت نگرفت. در سالهای دهه شصت میلادی (دهه چهل خورشیدی) نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناو شکن بزرگی را به نام یک زن نام گذاری کرد و او "آرتمیس" بود. ناو شکن آرتمیس در دوران خدمت "دریاسالار فرج الله رسایی" به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج همیشه فارس پاسدار سواحل ایران بود.
شاپور چشم به جهان نگشوده پادشاه بود و چون ۱۶ ساله شد زمام کشور را به دست گرفت. برخی از مورخان به او لقب کبیر را دادهاند، اگر انوشیروان در این سلسله نبود مسلما او نقطهٔ اوج قدرت ساسانیان بود. شاپور در ابتدا از قدرت درباریان، که از زمان کودکی او اختیارات بسیاری داشتند کاسته و از مرزهای عرب نشین دفاع کرد، تصرف بحرین، در زمان او اتفاق افتاد، ظاهراً شاپور در طی جنگ با اعراب کتف هایشان را سوراخ میکرد، از این رو او را «ذوالاکتاف» میخواندند. با مرگ قسطنطین و تیرداد امپراتوران روم و ارمنستان شاپور بر سر ارمنستان با روم جنگید و بدین ترتیب ارمنستان دوباره دست ایران افتاد ، پس از این کار او اعراب و بت پرستان ساکن ارمنستان را تحریک به حمله به روم کرد، آنها موقتاً شکست خوردند. شاپور خود به روم حمله و نصیبین را محاصره کرد ولی از عهده تصرف نصیبینبر نیامد با این حال سپاه روم را در دشت شکست داده بود و در این زمان با ارمنستان پیمان دوستی بست. شاپور در سال ۳۴۲ میلادی به بین النهرین حمله و در سنجار کنونی با سپاه کنستانتینوس رو در رو شد. رومیان در این نبرد شکستی سخت خورده و قتل عام شدند . او زمانی که پیروزی بر نصیبین را نزدیک میدید خبر رسید که کوشانیان کوچک و هیاطله خیونها بر مرزهای شرقی حمله بردند او مدت ۷ سال با آنان جنگید تا توانست بر آنان پیروز شود . پس از بازگشت از مرزهای شرقی بار دیگر بر ارمنستان تاخت و سرزمینهای بسیاری را تصرف کرد؛ اما سرانجام شکست خورد. او قانونی وضع کرد که دیگر مسیحیت در ایران ممنوع باشد. اگر بعضی خشمهایش را نادیده بگیریم او پادشاهی قدرتمند و با اراده بودهاست.
بنیان گذار تروریسم" پایه گذار نخستین گروهک تروریستی جهان حسن صباح بود. این مرد باهوش و دانا در طول مدت زندگی خود تشکیلات عظیم و سازمان یافته بسیار منظمی را بنیاد نهاد. یکی از اقدامات وی ایجاد قلعه های آموزشی در نقاط مختلف ایران بود که در آن قلاع به تربیت و پرورش نیروهای فدائیان مطلق پرداخته می شد. فدائیان مطلق آموزش می دیدند که چگونه دشمنان را غافل گیر کرده و تنها با یک یا دوضربه به قتل رسانده بگریزند. آنان همیشه جوهر تریاک همراه خود داشتند تا در صورت دستگیری زنده به دست دشمن نیفتند. فدائیان مطلق از آگاهان بودند، وضع مالی خوبی داشتند و به هر لباس و کسوت در می آمدند تا در انجام مأموریت پیروز گردند. آنان بعد از اینکه جهت انجام مأموریت از قلعه خارج می شدند دارای نام مستعار می شدند که فقط رئیس قلعه از آن خبر داشت. فدائی مطلق ابتدا باید مقطوع النسل میشد تا هیچ گاه هوی و هوس بر او غلبه نکند و وی را از انجام مأموریت باز ندارد. در این که مثله کردن یک مرد و او را برای همیشه از عشق محروم کردن ، بر خلاف انسانیت است تردیدی وجود ندارد. اما نتایجی که فرقه باطنیه ( مکتب حسن صباح) از خواجه کردن فدائیان مطلق میگرفت نشان میدهد که نظریه سران آن فرقه بی پایه و اساس نبوده است. چون هرگز اتفاق نیفتاد که یک فدائی مطلق هنگامی که برای انجام کاری میرفت دچار تردید شود و از نیمه راه برگردد یا بگریزد و در شهری سکونت نماید که دست پیروان فرقه باطنیه به آنها نرسد. این روش موقتی نبود بلکه مدت یک قرن به طول انجامید.... (خداوند الموت/ پل آمیر)
برای نخستین بار در میان لوح های تخت جمشید لوحی یافته شده که نشان می دهد زبان و نگارش فارسی باستان برای ضبط و ثبت امور روزمره نیز به کار می رفته. تا پیش از این، تصور بر این بود که این نگارش تنها برای سنگ نوشته ها ی کاخها یا نگارش روی وسایل بسیار ارزشمند یا دستوراتی که به نوعی با امور شاهی یا کاخ مرتبط است به کار می رفته. این لوح یکی از لوح های آسیب دیده ی مجموعه لوح های تخت جمشید است که اکنون در دانشگاه شیکاگو نگهداری می شود. متن لوح نشان می دهد که شامل دستوری ادرای برای پرداخت 600 کوارتز در قبال کالایی که هنوز مشخص نشده (واژه ی نشان دهنده ی کالا هنوز رمز گشایی نشده) به پنج روستا در نزدیکی تخت جمشید در سال 500 پیش از میلاد بوده. بنا به گفته ی Gil Stein اکنون می توان دید که ایرانیان در مرکز امپراتوری هخامنشی از زبان و نگارش فارسی برای امور روزمره نیز استفاده می کرده اند. نوشته های فارسی باستان نوشته های نخستین خط میخی ای بود که بین سالهای 1800 تا 1845 رمزگشایی شد و با این رمزگشایی متخصصان دریافتند که این زبان، نیای زبان فارسی امروزین است و با زبان سانسکریت در یک خانواده ی زبانی قرار دارد. آرشیو لوح های تخت جمشید شامل دهها هزار لوح گلی با نگارش ایلامی، زبان بومی ایران که از دوهزار سال پیش از هخامنشیان در آن بخش رواج داشته، و همچنین شامل صدها لوح به زبان آرامی ، زبانی از دسته ی سامی که از دوره ی امپراتوری آشور و بابل برای ثبت استفاده می شده، است. علاوه بر این، در این آرشیو هزاران لوح بدون نگارش به صورت مهر وجود دارد. بیشتر کاتبان اطراف تخت جمشید می توانستند به بیش از یک زبان بنوبسند و بخوانند و این لوح ممکن است که فقط تجربه ای بی هدف از یکی از این کاتبان باشد ولی در عین حال این امکان نیز هست که یافت این لوح آغازی برای یافتن الواح بسیاری در این زمینه باشد. همچنانکه تا پیش از 1933 تنها یک لوح از دوره ی هخامنشی به زبان ایلامی یافته شده بود ولی پس از کشف الواح تخت جمشید هزاران لوح به ایلامی کشف شد. به همین دلیل احتمال آن می رود که این لوح نیز نخستین لوح یافته شده از دسته ی بزرگی از الواح حاوی دستورات اداری به زبان فارسی باستان باشد. از آنجا که لوح دیگری از این نوع به زبان فارسی باستان هنوز یافته نشده، سعی می شود که از مقایسه ی این لوح با الواح یافته شده ی همراه با با این لوح به زبان های آرامی و ایلامی، برای درک درست نوشته های لوح استفاده شود. یافتن این لوح آنقدر با انتظارات پیشین باستان شناسان متفاوت بود که اگر در میان آرشیو لوح های تخت جمشید دانشگاه شیکاگو یافته نشده بود، در مورد صحت آن تردید ایجاد می شد. کشف این لوح نشان می دهد چه اندازه مهم است که همه ی الواح تخت جمشید در کنار هم نگه داشته شوند زیرا هنوز کشف هایی اینچنینی در جریان است و درک معنای هر بخش و کشف معنی آن با ضریب اطمینان بالا وابسته به امکان مقایسه ی هر لوح جدید با لوح های دیگر ِ این مجموعه و سیستم اطلاعات تمام آرشیو است. کشف این لوح ابتدا در نوامبر سال 2006 در کنفرانسی در کالج فرانسه و مرکز پاریس دانشگاه شیکاگو اعلام شد و پس از آن مقاله ی مفصل تری به نویسندگی Stolper و Jan Tavernier از دانشگاه Leuven بلژیک در همین زمینه منتشر شد.
بازگشت گاه: مقاله ی آنلاین وبگاه خبری دانشگاه شیکاگو، سال 2007
شاهنامه حکیم فردوسی، یکی از عظیم ترین کتاب های جهانی، اثری است که در فراز فرهنگ جهانی جا گرفته است. شاهنامه را نسب نامه ملت آریایی می توان خواند. در وجود شاهنامه است کـه فـارسـی زبانان، ریشـه های ژرف خـویش را در هـستی در می یابند و بر خـویش می بالنـد که چنـین دستـاورد پرارزشی را برای فرهـنگ جـهانی به ارمـغان آورده انـد. تاجیکستان که از سرزمین های قلمرو زبان فارسی است، از گذشته های دور تا امـروز، گوشه ای از وطن شاهنامه و شاهنامه خوانی محسوب می شود. امروز هم مردم تاجیک، شاهنامه می خوانند و شاهنامه خوان ها را با شوق زیاد گوش میدهند. آنها در مهمان خانه ها، محفل های ادبی و همچنین از طریق صفحه تلویزیون و امواج رادیو با شنیدن داستان های شاهنامه که به وسیله شاهنامه خوان ها خوانده می شود، شب های دراز زمسـتان را سپری می کنند. امروز هم مردم تاجیک برنامه شاهنامه خوانی رادیوی تاجیک ـ که شادروان لایق شیرعلی، شاعر معاصر تاجیک، آن را به عهده داشت ـ را باشوق تمام گوش می دهند .
"فریده سید قل آوا، استاد زبان فارسی دانشکده اسلامی تاجیکستان"
داناترین مردم در تاجیکستان کسی است که شاهنامه می داند عاقل ترين فرد در ميان مردم تاجيکستان کسي است که شاهنامه مي داند و براي همين است که براي مشورت نزد او مي روند و او را فردي خردمند و مطمئن مي دانند. شاهنامه در تاجيکستان بين عام و خاص محترم است. راديو و تلويزيون نيز مدام ابيات و داستان هاي شاهنامه را مي خواند. پس از فروپاشي شوروي مردم مجسمه لنين را پايين کشيدند و مجسمه فردوسي را جايگزين آن کردند و اين نشان مي دهد که فردوسي چقدر براي مردم تاجيک باارزش است.
"دکتر شاه منصور خواجه اف نماينده تاجيکستان در سازمان اکو"
واژه ی پهلوی سنمُرو( Senmurv) نام یکی از موجودات افسانه ای ایران است. سنمرو موجودی است نیمه پرنده و نیمه پستاندار که چون پستانداران به فرزند خود شیر می دهد و در بسیاری از آثار ساسانی به صورت ترکیبی از اژدها و طاووس کشیده شده است. او که دوست انسان و دشمن هر نوع مار و نیروی شیطانی است، بر بالای درختی لانه دارد که دانه های آن بیماری و بدی را از وجود انسان دور می کند.
در افسانه های اخیرتر فارسی مانند شاهنامه ی فردوسی پرنده ی افسانه ای سیمرغ را می بینیم که در بالاترین قله ی رشته کوه البرز خانه دارد. سیمرغ شاهنامه پنجه های شیر، پر طاووس، دم مار مانند و سر شیر مانند دارد. اوست که زال پدر رستم را پرورش می دهد و با پر افسانه ای خود که درمان کننده ی زخم هاست زاده شدن رستم را آسان می کند.
سیمرغ در منطق الطیر عطار در کوه قاف لانه دارد و پرندگان در جستجوی او که تمثیل وجود مطلق الهی است، کوه ها و بیابان ها را طی می کنند و در نهایت از هزاران مرغی که به جستجوی او رفته اند تنها سی مرغ به انتهای راه می رسند و زمانی که به حریم سیمرغ قدم می نهند و با او سخن می گویند، سیمرغ آیینه ای در برابر آنها می نهد و چون نگاه می کنند می بینند که خود آن سی مرغ، سیمرغ شده اند و وجود سیمرغ چیزی نیست جز خود آن سی مرغ. در حقیقت عطار سر یکی شدن انسان و خدا را اینگونه بیان می کند.
- کهنترین سند مکتوب از زمان پادشاهی کوروش بزرگ هخامنشی - کهنترین منبع بازگویی غلبه کوروش بر سرزمینهای دیگر و از جمله تصرف بابل - کهنترین راوی حملههای متقابل آستیاگ و کوروش، معرفی آستیاگ به عنوان آغازگر نبرد و سپس سقوط آستیاگ، آخرین پادشاه مادی و پایان شاهنشاهی ماد - بازگویی رویدادهای سالهای پادشاهی آخرین شاه بابل و پایان همیشگی استقلال آن.
رویدادنامه نبونید- کوروش، لوحهای گلی و دو رویه به خط و زبان بابلی نو (اَکـدی) و به بلندای ۱۵ سانتیمتر است که به احتمال از شهر بابل بدست آمده و اکنون در گالری ۵۵ موزه بریتانیا در لندن (قفسه ۱۵) نگهداری میشود. بخشهای وسیعی از این لوحه آسیب دیده و خواندن کامل آن به دلیل افتادگیهای فراوان، ممکن نمیشود .
- کهنترین سند مکتوب از زمان پادشاهی کوروش بزرگ هخامنشی
شکل پائین یک ظرف سفالین به ارتفاع 15.8 سانتی متر و قطر دهانه ی 27 سانتی متر را که متعلق به شش هزار سال پیش است نشان می دهد. این ظرف در سایت باستانی تل باکون در نزدیکی تخت جمشید کشف شده و اکنون در موزه ی بریتانیا قرار دارد. سفالگری های پیش-تاریخی متعلق به 4000 سال پیش از میلاد در این ناحیه غالبا دارای نقش و تصاویری بر بخش بیرونی کاسه ها بودند. این طرح ها شامل شکل های مارپیچ و طرح های شماتیک با نمای موجوداتی با بدن انسان و سر پرنده بودند. البته در دوره های بعدی، تولید انبوه ظروف سفالین موجب کاهش طرح های تزیینی و نقاشی بر روی سفال ها شده بود.
کاخ تچر کاخ تَچَر، کاخ تچرا، تالار آینه یا کاخ اختصاصی داریوش بزرگ به معنای خانه زمستانی از نخستین کاخهایی است که بر روی صفه تخت جمشید کشف گردید. سنگهای این کاخ، خاکستری است به طوریکه عکس آدمی در آن میافتاده و به همین جهت در این اواخر آن را آینه خانه و یا تالار آینه هم میخواندند. بر روی دیوارههای پلکان این کاخ نقوش گوناگونی دیده میشود. از شاهان هخامنشی داریوش اول، خشایارشا و اردشیر سوم کتیبههایی در این کاخ به جای ماندهاست. پس از هخامنشیان و در دودمانهای بعدی، اشخاصی مثل شاپور دوم، عضدالدوله دیلمی، بهاءالدوله دیلمی، علی آققویونلو و سلطان ابراهیم میرزا تیموری از خود کتیبههایی در این کاخ بر جای گذاشتهاند.
اصولاً اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار منجی (فتوریسم) عقیده ای است که در کیشهای آسمانی؛ یهود، زرتشت، مسیحیت و مدعیان نبوت عموماً و دین اسلام خصوصاً، به مثابه یک اصل مسلّم، مورد قبول واقع شده است. شور و التهاب انتظار موعود آخرالزمان، در تاریخ پرفراز و نشیب این ادیان موج میزند. یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان در سراسر تاریخ محنت بار خود هرگونه خواری و شکنجه را به این امید بر خود هموار کرده اند که روزی مسیحا و یا سوشیانت خواهد آمد. از نگاه زرتشتیان، موعود مزدیسنا سوشیان نامیده میشود. اینان منتظر سه موعود هستند و میان هر یک از آنها هزار سال فاصله قرار داده شده است. آنان طول جهان را دوازده هزار سال تقسیم کردهاند، که مجموعاً به چهار مقطع سه هزار ساله تقسیم میگردد. در چهارمین دوره سه هزار ساله، دهمین هزاره عهد سلطنت روحانی پیغمبر ایران، زردتشت شمرده می شود. در آغاز هر یک از هزاره یازدهمین و دوازدهمین، دو تن از پسران زردتشت ظهور خواهند نمود. در انجام دوازدهمین هزاره، پسر سوم یعنی سوشیانت پدیدار گشته، جهان را نو خواهد نمود، مردگان را برمیانگیزد و قیامت و جهان معنوی خواهد آراست (به سه پسر زردتشت که در آخرالزمان تولد یابند، سوشیانس نام دادهاند، گرچه به صورت خاص این اسم برای تعیین آخرین موعود تخصیص یافته است). در کتاب زند که از کتب مقدس زرتشتیان است، پس از آنکه مقداری پیرامون شیوع فساد در آخرالزمان گفتوگو مینماید و گوشزد میکند که غالباً قوّت و شکوه با اهریمنان خواهد بود، میگوید: آنگاه از طرف اهورا مزدا به ایزدان یاری میرسد، پیروزی بزرگ از آن ایزدان میشود و اهریمنان را منقرض میسازند… بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده، نبی آدم بر تخت نیکبختی خواهد نشست… .
نجاتدهنده پایانی، بر مبنای معتقدات یهودیان، مسیح (ماشیح) است که جهان درخشان و باشکوه آینده را میسازد به اعتقاد همه یهودیان نجاتدهنده انسانی است همانند دیگران. اما برخوردار از جلوه و جبروت خدایی است و جهان را با نور خودش، که جلوهای از نور خداست، روشن خواهد کرد: بار دیگر آفتاب در روز نور تو نخواهد بود و ماه با درخشندگی برای تو نخواهد تابید زیرا که یهود نور جاودانی تو و خدایت زیبایی تو خواهد بود.
طبق روایت متواتر اسلامی، از طریق شیعه و سنی، این آیه مربوط به ظهور میباشد. قومها را به انصاف داوری خواهد کرد. آسمان شادی کند و زمین مسرور گردد. دریا و پری آن غرش نمایند. صحرا و هرچه در آن است به وجد آید. آنگاه تمام درختان جنگل ترنم خواهند نمود به حضور خداوند. زیرا که میآید، زیرا که برای داوری جهان میآید. ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد کرد، قومها را به امانتِ خود.
همچنین در انجیل معتبر بدین صورت آمده است: همچنان که برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر میشود ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد… آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد. و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینهزنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال میآید… آسمان و زمین زایل خواهد شد، اما سخن من هرگز زایل نخواهد شد، اما از آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان، جز پدر من و بس. لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می آید.
از کتب مقدس این چنین برداشت میشود که: شخصی برای اصلاح جامعه بشری و تشکیل حکومت جهانی به عنوان نجاتبخش و منجی خواهد آمد که همه انتظار او را دارند، چنانکه از تمامی عبارات کتب مقدس استفاده میگردد. دیگر اینکه همه ملتهای جهان و تمامی مردم دنیا از او پیروی میکنند و زیر نفوذ او خواهند رفت و او بر جهان حکومت خواهد کرد و رئیس جهان خواهد بود و سلطنت او در ربع مسکون مستقر خواهد شد. او از خود تکلم نمیکند و روی هوای نفس خود حرف نمیزند و بلکه طبق آنچه از خدای تعالی و پیامبران شنیده است سخن خواهد گفت.او وقتی بیاید مردم را به جمیع راستیها هدایت خواهد نمود. او مردم را به عدالت ملزم میکند و خودش به عدالت داوری میکند.قبل از آمدن او دنیا پر از ظلم و جور میشود و سراسر جهان را ظالمین و ستمگران احاطه میکنند. وقتی او بیاید همه اضداد در کنار یکدیگر با صلح و صفا زندگی میکنند و حتی درندگان و حیوانات موذی کوچکترین آسیبی به حیوانات اهلی نمیزنند. او قدرتمندترین ابرقدرتها را سرکوب میکند و بهطور کلی اشرار را از بین میبرد و اثری از آنها باقی نمیگذارد. بعد از ظهور او صالحان و صدیقان و حلیمان وارث زمین میشوند و جهان و آنچه در اوست به آنان تعلق خواهد گرفت.
گفتار رومن گریشمن در باره حکومت اشکانی" ایران در زمان پارتیان،در همان حال که در برابر روم از خود دفاع می کرد،همه ی وزنه مهاجمات بدویان که برخی از آن ها از استپ های شمال شرقی و برخی از مرز های قفقاز وارد می شدند را نیز تحمل می کرد... پایداری ایران در این جنگ ها کمکی ژرف به جهان کرد،زیرا او بود که شاید از همه ی تمدن های کهن آسیای غربی که خود یکی از بازماندگان آن به شمار می رفت ، دفاع کرد و آن ها را از نابودی نجات داد. ایران نو با برتری بر تهاجمات خارجی ، وضع داخلی را نیز سر و سامان داد.پادشاهان اشکانی بر اثر این دو کامیابی جای ساسانیان را آماده ساختند و شاهان ساسانی از این زمینه سازی بهره مند شدند و به نوبه ی خود وحدت ملی و تمدنی را ایجاد کردند که شاید هرگز تمدن ایرانی نمایی از این برتری را ندیده بود.پس با توجه به نقش پارتیان در تشکیل شاهنشاهی ساسانی، تجدد و احیای ناگهانی ساسانیان استوره ای به نظر نمی آید.بلکه آن ها این زندگی دوباره را مدیون پارتیانی هستند که در تاریخ کمتر توجهی به آن ها شده است. پارتیان حلقه ی پیوند دادن دو تمدن هخامنشی و ساسانی پس از چندی خاموشی است. اما شور بختانه ما تنها آن ها را بانام"ملوک الطوایف"می شناسیم.اما ارزش آن ها بیش از این عبارت است و اگر آن ها نبودند شاید سرنوشت ایران به گونه ای دیگر رقم می خورد و ساسانیان هرگز به این شکوه نمی رسیدند. گریشمن در جای دیگر کتابش درباره ی ارزش فرهنگی تمدن های به نگاه ناچیز چنین می نویسد: ((تحولات فرهنگی تدریجی،غالبا مدتی بعد از حکومت های موقتی که وجود خود را به آن ها مدیون اند آشکار می شوند))و این گویای ارزش پارتیان در زنده کردن ایران فرورفته در غرب زدگی است. هنر به اوج رسیده ی ساسانی دامنه ی گسترش خود را بیرون از مرزهای ایران نیز فراهم کرد،چنان که ما به آسانی می توانیم این الگو برداری را در قلب تمدن روم در طرح های کلیساها بینیم که به روشنی الگو برداری هنرمندان بیزانسی از هنر ساسانی نمایان است.زرگران اروپای مرکزی نیز از این تاثیرپذیری دور نبوده اند چنان که ما می بینیم در گنجینه ی اتیلا در تکه های زرین به جا مانده از شیوه های کنده کاری های ساسانیان الگو گرفته شده است،هنر ساسانی همچنین شوند الهام بخشی نقاشان آسیای مرکزی در گچ بری های سپند بودایی و نساجان مصر شد.هنری که تا چندی پیش در زیر غباری از یونانیت خاموش بود.اکنون جهان را درنوردیده بود و فرهنگ خود را به جای جای گیتی پراکنده بود. در این دوره شاهنشاهی ایران دوباره به پارس و شهر استخر بازگشت و پاسداران معبد آناهیتا دوباره ایران را به اوج خود رسانیدند.
در ابتدا درود میفرستیم بر روان پاک بزرگ مرد تاریخ ادب پارسی، فردوسی بزرگ که به زیبایی در شاهنامه از کاوه آهنگر یاد می کند و دوباره این اسطوره بزرگ ایران باستان را می پروراند تا درس آزادگی و دادگری کاوه آهنگر را به گوش همگان برساند... جمشید شاه ایران شاهی فرهمند است که سرانجام به خاطر خودبینی و غرور فرّه ایزدی را از دست میدهد و مردم که از او خسته شده بودند به اشتباه به ضحاک یا اژیدهاک پناه میبرند و روزگار سختی را برای خود رغم میزنند. ضحاک پسر مرداس فرمانروای دشت نیزه وران کشور بابل بود. ضحاک پسری زشت سیرت و ناپاک اما جنگنده و چابک بود، او به فریب اهریمن پدر خویش مرداس را کشت و برجای او نشست. آن گاه اهریمن به صورت جوانی نیک روی بر او ظاهر شد و خوان سالار او گشت و به بوسه ی او از شانه های آژی دهاک دو مار برآمد و باز دوباره همان جوان به صورت پزشکی بر او پدیدار شد و گفت چاره ی آن دو مار تنها سیر کردن آنها با مغز جوانان است تا این خورش اندک اندک در وجود آنها کارگر افتد و بمیرند. به خواست مردم که از جمشید شاه ایران خسته شده بودند ضحاک به ایران حمله می کند و با کمک مردم بر جمشید پیروز می شود. در دوران حکومت ضحاک کردار نیک فرزانگان از میان رفت و کشور به کام فرو مایگان و بی فرهنگان گرفتار شد. هنر و مردمی خوار شد و دروغ و ریا ارزش شد. راستی و درستی و رادی و بزرگواری نابود شد و پستی و تبهکاری کشور گیر شد. دست ستمگران و پلیدان بر مردمان دراز گردید و هیچ کسی از بیم کشته شدن جرأت نداشت غم دل جز به راز در مکانی خلوت با نزدیک ترین کسان خود گوید. اختیار جان و شرف بزرگان و دانایان به دست عده ای دزد و نابکار و فرزندان آنها که در لباس یاران ضحاک خون آشام درآمده بودند، افتاده بود. خادمان ضحاک دوشیزگان و زنان پاکدامن ایرانی را می آلودند و جوانان پرمغز ایرانی را یا از کشور فراری می دادند و یا گرفتارشان می کردند و آنان را خوراک نیات اهریمنی ضحاک می کردند و مردم از بیم کشته شدن خاموش مانده بودند و همه سر به گریبان اندوه و درد فرو برده بودند و هیچ کس را یارای دادخواهی نبود و بدین سان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا میکشد.
کمی دورتر از رودبار در دل کوههای سرسبز و جنگل های انبوه گیلان، تپه مارلیک در جوار دره گوهر رود، چشم ها خیره می کند و البته اگر بدانی که این منطقه زمانی دور به قدمت هزاره اول قبل از میلاد پذیرای قومی هنرمند و خلاق از اهالی فلات ایران بوده است؛ چشم دلت به دیدن زیبایی های معنوی منطقه روشن تر خواهد شد. گروهی از پژوهش گران معتقدند مارلیک از دو واژه "مار" یعنی مار و "لیک" به معنای سوراخ ایجاد شده و به دلیل انبوه مارهایی که در این تپه زندگی می کنند؛ به این نام خوانده می شود. اما بعضی واژه مارلیک را یک واژه تاریخی می دانند که از دو جزء "مارد: اقوام مارد" و "لیک به معنی قوم و عشیره" ساخته شده است. اگر این نظریه درست باشد، گنجینه مارلیک به قوم آمارد از اقوام بومی ایران تعلق دارد. مهاجرت از مارلیک به قدری سریع و ناگهانی و احتمالا وحشتناک اتفاق افتاده که کسی فرصت بازگشت و سرقت اشیای گران بهای آن را پیدا نکرده است اولین حفاری های باستان شناسی در مارلیک و مناطق اطراف آن در سال 1343 انجام شد و در این کاوش 53 گور که به طور منظم در کنار هم ساخته شده بود، کشف شد. در کنار اسکلت های مردگان که به پهلو، با زانوهای خمیده روی قطعه ای از سنگ آرمیده بودند، اشیای قیمیتی فراوانی به دست آمد. این موضوع ثابت میکرد که احتمالا تپه مارلیک قبرستان سلاطین و خانواده های این منطقه بوده است. به نظر می رسد پس از این تاریخ، اقوام مارلیک این منطقه را ترک کرده اند. شباهت اشیای به دست آمده از قبرستان ب سیلک با اشیای تپه مارلیک نشان از ارتباط بین این دو منطقه دارد و صاحب نظران معتقدند که اقوام مارلیک پس از ترک ناگهانی قلمرو خود به تپه سیلک مهاجرت کرده اند. مصون ماندن قبور مارلیک چه در طول دوران چند قرن حکومت آنها و چه پس از مهاجرت و یا از بین رفتن آنها نشان دهنده چند نکته است: نخست این که حکومت آن قدر قدرت داشته که مانع از دستبرد ساکنان به قبور شود. دوم، مهاجرت از مارلیک به قدری سریع و ناگهانی و احتمالا وحشتناک اتفاق افتاده که کسی فرصت بازگشت و سرقت اشیا را پیدا نکرده است. سومین نکته در این باره هم این که با توجه صخره ای بودن منطقه و با رشد گیاهان و مخفی شدن قبور، امکان دسترسی به آنها نبوده است. از قبور مزبور آثار بسیار کم نظیر و گران بهایی به دست آمده که شامل آلات ادوات گوناگون، اسلحه، شمشیر، خنجر، ظروف سفالین، زیور آلات زنانه مانند سنجاق سر، گردن بند، سوزن های منقش به نقوش حیوانی و گیاهی، گوش پاک کن های طلا و برنز، ظروف آشپزخانه، دوک نخ ریسی، و جام های بسیار زیبا می باشد. این اشیا از جنس طلا یا نقره و مفرغ بوده و تزئینات روی آن بسیار زیبا و هنر مندانه انجام شده است. در میان ویرانه های مارلیک تکه پارچه هایی هم یافت شده است که نشان از قدمت صنعت پارچه بافی در این ناحیه همانند شهر سوخته می باشد. در میان این آثار، جام مارلیک نمونه بی بدیل هنر ایرانی است که شهرت جهانی دارد. جام های سیمین و زرین ، ظروف فاخر و نقش برجسته های ماهرانه مارلیک گنجینه ای دیگر از زیبایی و هنر ایران باستان و موید این سخن معروف است که : هنر نزد ایرانیان است و بس، از همان سپیدم دم تاریخ تا به امروز.