عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 24 بهمن 1390
بازدید : 581
نویسنده : کوروش

 سروده اول-

بادستهای برافراشته ای مزدا بتو نیایش میکنم وبا فروتنی ازتو درخواست خوشبتی دارم
 باشد که همه کردار های من باخرد واندیشه نیک وهماهنگ با ایین راستی انجام گیرد
تا تورا خوشنود  وروان زمین بارور را خوشبخت سازم

2پس ای مزدا اهورا
بااندیشه نیک به سوی تو می ایم
تا در پرتو راستی
حوشبختی هردو جهان مادی ومینوی را به من بشناسانی
تا بتوانم انرا به همرهان خود بشناسانم

{ای مزدا}
زمانی که تو در اغاز با اندیشه خویش
تن وخرد ووجدان برای ما افریدی وجان به تن ما دمیدی
وما رابه گفتار وکردار توانایی دادی
خواستی که ماباور ایین خود را به دلخواه خود برگزینیم


ای مزدا کیست ان دوست یکرنگی که به زرتشت اسپنتمان یاری
دهد
اوکسی است که در پرتو راستی واندیشه نیک به انجمن مغان کمک می رساند

ای مزدای بهترین به سوی من ای خود را به من 
بنمای
تادر پرتو راستی واندیشه نیک سخنان خودرا نیز بیرون از انجمن به  گوش دیگران برسانم


پاداشی که زرتشت به انجمن مغان نوید داده است
سرای سرود است
که اغاز  جایگاه رسیدن به اهورا مزدا است

در انجمن مغان زرتشت را پیر یا بزرگ اموزگار می نامند وهمین لقب بود
 که بیش از سه هزار سال بعد حافظ شیرازی انرا در بسیاری از اشعار
خودبه صورت پیر مغان وارد کرد ودر دیر یا خرابات مغان
نور خدا رادید وتمام دانش خود را از پیر مغان دریافت نمود 
قابل توجه 

درخرابات مغان نور خدا می بینم.......این عجب بین که چه نوری زکجا مبینم
ازان به دیر مغانم عزیز میدارند....... که اتشی که نمیرد همیشه دردل ماست
تا زمیخانه ومی نام ونشان خواهدبود.......سرما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغانم زازل در گوش است.......ماهمانیم که بودیم وهمان خواهد بود
پیرمغان حکایت معقول می کند.......معذورم ار محال تو باور نمی کنم  
حافظ جناب پیر مغان جای دولتست.......من ترک خاکبوسی این در نمی کنم

سه نیایش بنیادین درایین زرتشت
اگرچه جشنهای فراوانی که در ایین زرتشت هستند همگی یک نوع نیایش می باشند ولی سه نیایش بنیادین زیرا میتوان در هر زمان ومکان اجرا نمود
از جمله دربرابر زیبای یک طلوع یا غروب افتاب ویک دشت دمن شاداب پر از گل در برابر اتش در مراسم های گونگون چون صدره پوشی زاد روز همسر گزینی  یا یک پیروزی در زندگی

1 اشم وهو
راه یکی است وانهم راستی است
راستی خوشبختی است
وخوشبختی از ان کسی است
که راستی را تنها برای راستی بخواهند

2یتا اهو
همانگونه که سرور هستی {اهورامزدا}که
جهان رابر راستی استوار کرده
باید گزینش کرد ونیایش نمود
بهمان سان هم راهبری که با اموزشهای خود جهان را بسوی خوشبختی میبرد
 
باید گزینش کرد ونیایش نمود بهمان سان هم
راهبری که با اموزشهای خود جهانرا بسوی خوشبختی میبرد
باید گزینش کرد وستود
این دو دهش برگزیدن را
اندیشه نیک ارمغان کرده
تا کارهای زندگی بنام اهورا مزدا وبنام مردم انجام گیرد
3ینگ هاتم
زنان ومردانی را می ستايیم 
که اندیشه وکردارشان
با فریب و دورغ بیگانه است
چون اهورا مزدا ازدرون واندیشه همگان اگاه می باشد
 با میزان ودرستی داوری میکند



...................................
من از دیروزم ومن از امروزم
ولی بخششی ازمن ازفرداست
از پس فرداست وازهمیشه است 
 انچنان گفت زرتشت

ای مزدا اهورا 
به من بیاموز تا به دیگران بیاموزم وبگویم چگونه میتوان یک زندگی شاد وخوشبخت را پی ریزی کرد
 


:: برچسب‌ها: زرتشت ,
تاریخ : یک شنبه 23 بهمن 1390
بازدید : 702
نویسنده : کوروش

کعبه زرتشت 



:: برچسب‌ها: کعبه زرتشت ,
تاریخ : یک شنبه 23 بهمن 1390
بازدید : 1143
نویسنده : کوروش

 پیشگویی حضرت زرتشت

ترجمه از متون پهلوی
1گشتاسب شاه پرسید.این دین چند سال روا باشد باشدوپس از ان هنگام چه زمانه ایست
2اهورا گفت این دین هزار سال روا باشد پس ان مردمانی که اندر ان هنگام باشند
همه بمهر دروجی پیمان شکنی ایستند بایکدیگر رشک ودروغ کنند وبان پم سبب ایرانشهر را به تازیان بسپارند وتازیان هرروز نیرومند ترشوند وشهر شهر فراز گیرند
3مردم به نابکاری فساد رذیلت ودروغ گردند وهر انچه گویند وکنند به سود خودشان باشد
ازایشان روش فرارون کردار نیکو ازرده شوند
4به بیدای به این ایرانشهر دهبدان فرمانروایان بار گران رسد وامار مقادیر
زرین وسیمین ونیز بسی گنج وخواسته انبار کنند
5وهمه نا بین وناپیدا شوند ونیز بسیاری گنج وخواسته شایان بدست وپادشاهی دشمنان رسد ومرگ بی زمانه نا بهنگام بسیار باشد
6وهمه ایرانشهر به دست ان دشمنان رسد چنانکه ایرانی از ایرانی پیدا نباشد ان ایرانی با زنا ایرانی باشد
7به ان هنگام بد توانگران را از درویشان فرخنده ترند ودرویشان خود فرخونده نباشد وازادگان
وبزرگان بی مزه رسند
8دختری که زایند به بها بفروشند وپسر پدرومادر رازند واندر زندگی کدخدایی از ایشان جدا کنند وبرادر کهتر برادر مهتر رازند خواسته ازش بستاند وبرای به دست اوردن خواسته ازش
بستاند وبرای بدست وبرای اوردن خواسته زور گوید ودروغ گوید وزن شوی
خویش را به مرگ ارزان بدهد
9مردمان نامرد زن صفت نا پیدا به پیدای رسندوزوروگواهی ناراست ودروغ فراخ شود
10شب با یکدیگر نان می خورند وبه دوستی روند ورزوزدیگر به جان یکدیگر چاره سازند وبد اندیشند
11واندر هنگام بد ان را که فرزندی نیست فرخ دارند و انرا که فرزندی است به چشم خوار 
دارند وبسیاری مردم به بیگانگی وسختی رسند
12واندر هوا اشفتگی وباد سرد وباد گرم وزد.نباتات کم شود وزمین از بر شود
13زمین لرزه بسیا رشود ویرانی بکند وباران بی موقع ببارد وانکه بارد بی سود باریده باشد وابر بر اسمان گردد
14ودبیر از نوشتن بد اید وهر کس از گفتار ونوشته باز ایستد
15وهرکس که اورا اندک بهی رفاه است زنگیش بی مزه وبتر باشد وکلبه نا کرده با شد
.نا تمام باشد خانه باشد
16سوار پیاده وپیاده سوار باشد بندگان به راه ازادگان روند هر چند ازادگی به تنشان مهمان نباشد
ولیکن در وجودشان یافت نشود
17مردمان بیشتر به دلقکی ونابکاری گردند به تنشان ازادگی مهمان نباشد
18مردم بر نا زود پیر شوند واز کردار بد خود شاد باشد
19وشهر  از شهر وروستا از روستا با یکدیگر بجنگند کارزار کنند واز یکدیگر چیز بستانند
20وتمع مرد ستمگر را لبه نیکی دارند وفرزانه ومردم  بهدین را دیو دارند ونیز کسی چنانکه  باید به کام خویش نرسد
21ومردمی که به ان هنگام بد زایند واز اهن وروی سخت ر باشند
22دلقکی تمسخر پیرایه باشد وهرکس با اهریمن بیگانه است به خویشی اورسد ومهر پیمان شکنی وگناه ک اندر هنگام کنند
23تیز وزود دست به پاسخ رسند چون ابی که به دریا بتازد
24واتشان ایرانشهر به انجام افسردگی رسند ومال منال وخواسته نا ایرانیان وکفار رسد وهمه بی دین بباشند
25خواسته {ثروت}بسیار گردکنند واز ان نخورند ثروت به دست سرداران فرو مایه رسد
26وهرکس کاری کند کردار او را دیگری نپسندد وسختی وزیان ایشان از ان رسند 
وزندگی بی مزه شود وبه مرگ پناه برند
27پس اندر زمین خراسان مرد خورد ونا پیدای  با بسیار مردم اسب وسره نیزه بر خیزد وشهر به چیرگی به پادشاهی خویش در اورد.
28خو میان پادشاهی نابین نامری ونا پیدا باشند
29پادشاهی از ایران برود وبه نا ایرانیان رسد.وبسیار به ایین گروش باشد وکشتن یکدیگر رابه ثواب دارند 
30ترا نیز گویم که اندر گاه باشد که خداوند پیروز مندی اند زمین اروم 
بسیار شهرو بسی شهرستا ن گیرند 
31پس ان پادشاه پیروز مند بمیرد واز ان  فراز اوبه پادشاهی نشیند
32وشهر به چیزی پایند وبس ستمگری به مردم ایران شهر کنند وبس مال همگان بدست ایشان رسد
33واندر هنگام بد مهر ازرم حرمت نباشد
34تراین نیز گویم که اوی بهتر که اوی بهتر که مادر نزاید یا چون زاید بمیرد واین اند چند- چنین بد ودروشک را به هنگام سر رفتن هزاره زر تشتیان نه بینند
35ان تازیان با ارمیان وترکان اندر گمیزند{مخلوط شوند} وکشور را تاراج کنند
37وپس سپندارمذ فرشته موکل زمین به اهورا مزدا بانگ کند که من این زیا ن را نتابم 
 من زیرو شوم واین مردم را زیرو رو کنم اب واتش  
رابیازارند
38درسال 396 سروش مهر ان دروج بزند وپس هرکه جریبی بکارد400اند انبار کند
ودران هنگام سپندارمز دهان باز کند بسا گوهر فلزات پدید اید
39پس از جانب  نیمروز مردی برخیزد که به  پادشاهی خواهد وسپاه گند جند دلیر اراسته دارد وشهرها به چیرگی گیرد وبسا خونریزی کند تا کار به کام خودش باشد
40نبرد بزرگ سه بار باشد یکی کاوس شاه که با دیوان به برز بالا اسمان ستیز کرد ویکی
به ان شما خیون سپید هون سفید که دین را جادو کرده که اورا ارجاسب خواننده ویکی در سه هزاره زرتشتیان باشد که بهم ایند ترک تازی وارومی چون بان دهبد پادشاه ستیزند
41گشتسب شاه پرسید که به امدن ان هنگام پسر من علامت نشان چه نماید
42جامسب بیختش گفت که گاه هوشیدر که پدید اید این چندنشان به جهان پدیدار شود
43شب روشنتر باشد
44دوم اینکه هفتورنگ بنات النعش گاه بهلد مقر خودرا تغییر دهد وبه خراسان باز گردد
45سوم اینکه درامد مردمانی ازیکی بیشتر باشد
46چهارم اینکه مهران دروجی پیمان شکن که  اندر ان زمان کنند زودتر وپیشتر به مقصود رسند
47پنجم اینکه مردمان خوار فرمانروا تر وچابکتر باشند
48ششم اینکه بتران را نیکی رابیش باشند
49هفتم اینکه دروج از سهمنا کتر باشد
50هشتم اینکه بند افسون که اندر زمانه کنند دوست تر دارند
51نهم اینکه جانوران موذی مانند پلنگ  وگرگ وچهار زنگ چهار پا رازیان بیش باشد
52دهم اینکه بد اگاهان بردین دستورات مسخره بیش کنند
53یازدهم اینکه ازاردین دستوران روا باشد به ایشان زور وناراستی گران گویند
54دوازدهم اینکه هامین وزمستان گزیدن یعنی قابل تشخیص نباشند
55سییزدهم اینکه دلبستگی بسیار دهی درشتی باشد
56چهاردهم اینکه کسانی که اندر هگام زایند زیرک -زرنگتر باشند ونیز به زودی به مرگ رسند
57شانزدهم اینکه دور{دریاچه }هست به سکستان{سیستان}بگشاید وزره{دروازه}شهرستان را اب ببرد وهمه سکستان پر اب بباشد
 
                          این قسمت اولش بود منتظره بعدی باشید


:: برچسب‌ها: پیشگوی زرتشت قسمت اول ,
تاریخ : شنبه 17 دی 1390
بازدید : 742
نویسنده : کوروش

 دلایل فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان

در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور آشفته گردید. به طوری که بعد از پادشاهی انوشیروان دادگر هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره‌ها به نام دوره‌های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته‌است. ولی بعد از آنها در مدت کمتر از ۶ سال در حدود ۶ پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج می‌رفت.

در سال ۱۲ هجری یزدگرد سوم در یک کودتا نظامی توسط افسری به نام رستم فرخزاد بر تخت نشست تا شاید ایران به نظم گذشته خود بازگردد. ولی یزدگرد جوانی میهن پرست ولی بی تجربه بود که برای پادشاهی لیاقت کافی نداشت. سلطنت او هیچ تاثیری در مرتب کردن اوضاع اجتماعی آن زمان نداشت و ایران به مرز فروپاشی و یا شاید بتوان گفت دور جدیدی از شاهنشاهی که افسران پارتی برای آن مبارزه می‌کردند قرار داشت. زیرا افسران پارتی در داخل با ارتش یزدگرد مقابله می‌کردند تا در یک کودتای نظامی به سلسله ساسانیان خاتمه دهند و سلسله جدیدی از پارتیان را روی کار بیاورند.

با این تواصیف در سال ۱۱ هجری ابوبکر در مدینه به جای پیامبر نشست و جنگهای خونین را آغاز کرد که با نام «رده» معروف گردید. او همه قبایل مدینه را متحد کرد و با نام الله همه را در زیر یک پرچم در آورد. خیزشی بزرگی در عربستان آغاز شده بود تا مرزهای عراق و ایران را از آن خود کنند. زیرا عربستان از صحراهای سوزان و گرم و غیر قابل زندگی تشکیل می‌شد و آنان در آرزوی دست یافتن به مکانهایی سرسبز و آب و علف دار بودند. همانطور که در قرآن بهشت آنان مکانهایی است که آب روان و دشتهای سرسبز و زنان زیبا روی و شهد گوارا نامیده شده و آنان را به این مکان وعده داده‌است. ولی ایرانیان که در ایران از تمام این موارد برخوردار بودند آنان را تمسخر می‌کردند و اهمیتی به آنان نمی دادند.

 

فتح حیره و قتل عام آرامی نشین‌های عراق

در سال ۱۲ هجری «مثی ابن حارثه» به فکر افتاد تا حمایت مدینه را جلب کند و و با ابوبکر مذاکره نماید. او اوضاع آشفته ایران را تشریح کرد و از او خواست تا نیرو در اختیارش گذارد تا به جنوب فرات حمله کند و به نام گسترش اسلام غنایم بسیاری را کسب نماید.

به گفته طبری: عربها از شوکت و قدرت ایرانیان خبر داشتند و می‌دانستند که آنان ملتهایی هستند که جهان را به زیر سلطه خود در آورده‌اند. به همین جهت در فکر حمله به ایران نبودند و تنها قصد تصرف شهرهایی از عراق منجمله حیره را کردند.

در سال ۱۲ هجری «خالدبن ولید» رهسپار حیره شد و از تمام قبایل درخواست کمک نمود. او در این جنگهای رشادتهایی از خود نشان داد که نام وی را سیف الله گذاشتند (شمشیر الله). به گفته طبری : در میان راه به حیره دهستان‌های بسیاری برای ایجاد رعب و وحشت به آتش کشیده شد و آنان را ویران نمودند. بعد از ورود به حیره مردم شهر توان مبارزه را در خود ندیدند و قراردادی فی مابین آنان منعقد شد تا سالیانه ۱۹۰ هزار درهم به مدینه باج پرداخت کنند

خالد ابن ولید پس از پیروزی «حیره» و فتح آن شهر به فکر تصرف «مناطق آرامی نشین» عراق افتاد. مردمان آنجا مسیحیان ایرانی بودند که با آرامش زندگی می‌کردند. وی لشگر بزرگی را روانه آنجا نمود. افسر ارشد شهر برای آنکه حاضر به تسلیم نگردید و حاضر به فرار هم نشده بود تصمیم به زنجیر کردن خود و سربازانش کرد. که این نبرد بعدها به «ذات السلاسل» مشهور گردید.

«طبری» می نویسد خالد پس از کشتن سربازان دربند که در حدود ۷۰۰ نفر بودند - زنجیر آنان را به عنوان غنیمت برداشت و افسر مافوق را گردن زد. وزن زنجیرها «هزار رطل» گزارش شد که در حدود ۴۵۰ کیلوگرم بوده‌است. این جنگ در شهر کاظمه در شمال کویت واقع بود که در آن زمان زیر مجموعه امپراتوری ایران بوده‌است. این نخستین بار در تاریخ بشریت بود که زنان و مردان ایرانی توسط عربان قتل عام می‌شدند.

 

فتح بحرین ایران و وادار کردن آنان به دادن خراج

طبری افزوده‌است در سال ۱۰ هجری پیامبر به «منذر ابن ساوی» و «سیبخت» مرزبان هجر(بحرین) نامه‌ای نوشت تا آنان را به اسلام دعوت کند. بحرین در طول هزاران سال متعلق به ایران بود. دو تن مرزبان آنجا اسلام را پذیرفتند ولی مجوسان شهر که زرتشتیان بودند و سکنه شهر را تشکیل می‌دادند مسلمان نشدند و به دستور پیامبر متعهد شدند مبلغ ۱ دینار طلا به عنوان جزیه پرداخت کنند. سپس پیامبر دستور مصادره اموال آتشکده‌های بحرین را داد و زمینهای آنان به تملک مدینه در آمد.

در سال ۱۳ هجری ابوبکر فوت می‌کند و مشاورش عمرابن خطاب با وصیت ابوبکر و آرای مردم خلیفه مسلمانان می‌گردد. جنایاتی که عمر در تاریخ ثبت نمود برای بشریت تعجب انگیز بود. عمر در سال ۱۳ هجری در ماه رمضان راهی فرات جنوبی شد.ولی بخت یار او نبود زیرا سپهسالار ایران به نام بهمن جازویه لشگری بزرگ برای مقابله با وی آماده ساخت. در این نبرد بیش از ۴۰۰۰ عرب کشته شد و فرماندهان و سربازان عربها به بیابانها گریختند. در همین حین ایران مشغول درگیری‌های داخلی بود زیرا افسری به نام فیروزان با هواداران خود مشغول نبرد با رستم فرخزاد بود. بهمن جازویه با کمک مهران به یاری رستم شتافتند تا از کودتای داخلی فیروزان که از پارتیان بود خودداری کنند. طبری ذکر می‌کند : پارتیان بر ضد رستم و پارسی‌ها بر ضد فیرزوان نبرد می‌کردند.

عمر با «جریر ابن عبدالله» قراردادی منعقد ساخت تا هر چه زمین در جنوب عراق است و وی بتواند آنان را به نفع اسلام فتح کند یک چهارمش به تملک خود او و افراد قبیله اش در خواهد آمد و بقیه آن به مدینه تعلق دارد. این وعده عمر قبایلی مانند (اشعر - همدان - نخع - کنده سکون - جز اینها) را ترقیب کرد تا به لشگر اعراب در جنوب عراق بپوندند و یکی شوند. در نتیجه در سال ۱۵ هجری لشگری عظیم وارد جنوب عراق شد و در نتیجه آبادیها ویران شد و زمینهای کشاورزی با خاک یکسان شدند.

 

نبرد قادسیه

رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها سابط نام گرفت اردو زد تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند. رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب می‌دانست که درگیری‌های داخلی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از یکپارچگی ارتش ایران می‌شود.

از طرف دیگر او با مردمانی وحشی طرف مقابله بود که برای سه هدف آمده بودند یا ایرانیان را مسلمان کنند. یا در راه خدا کشته شوند و یا کافران را بکشند. یا ایران را فتح کنند و از مردم خراج بگیرند. رستم می‌دانست که سپاه ایران دقیقا عکس عربها هستند و آنان برای زنده مانده می‌جنگند نه برای کشته شدن در راه خدا. بنابراین مذاکره با یزدگرد نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار دهد. ولی یزدگرد که در فکر شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران اطلاعی نداشت و از طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمی‌داد که با عربهای وحشی از در مذاکره در آید فرمان حمله را صادر نمود. او می‌دانست که عربها ملتی بدبخت و گرسنه هستند و ایران چندین بار به آنان کمک نموده و آنان را از قحطی بیرون آورده‌است و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز محافظت نموده. لیکن هرگز تصور نمی‌کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران را داشته باشند. بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود. ولی باز رستم چندین تن از فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند. ولی هیچ نتیجه‌ای در بر نداشت.

بلاذری می‌نویسد : که «بص بهری» هزار درهم پول و یک طیلسان به خالد داد و تعهد کرد در تمام امور با لشگر عرب باشد و ضد ایران وارد جنگ شود و افرادش به عنوان جاسوسان مدینه وارد ایران شوند. سپس ابوبکر نامه‌ای به وی داد و وعده کارگزاری خلیفه مسلمانان را به او داد.

رستم فرخزاد در محرم سال ۱۶ هجری با سپاهی ۶۰ هزار نفری از فرات عبور کرد و در کنار شعبه‌ای از فرات اردو زد.

به گفته طبری رستم مذاکره با فرماندهان عرب کرد ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند : یا مسلمان شوند - یا بجنگند و کشته شوند - یا حاضر به دادن خراج گردند.

طبری اذعان دارد که بعد از این پیشنهادات رستم با فرماندهان ارتش و شاهنشاه گفتگو نمود. ولی هیچ کدام حاضر به باج دادن به عربها نشدند. «طبری» رستم را پس از این گفتگو همیشه برای ایران در حال گریه می‌نامد. گفتنی است در پایان مذاکرات فرماندهان عرب با رستم آنان این آیه را برای رستم خواندند (((کافران باید با فروتنی و به طیب خاطر باجگذار مسلمانان شوند - سوره توبه - آیه ۲۹)))

رستم از این سخن توهین امیز آنان به خشم آمد و آماده نبردی سخت شد. او می‌دانست که این نبرد آخرین جنگ او خواهد بود و ایران به دست این وحشیان فتح خواهد شد. رستم از رود حیره عبور کرد و دربرابر لشگر اعراب صف آرایی نمود. در این هنگام به گفته بلاذری طوفانی سخت و گرد و غبار بزرگی در بیابانهای شمالی به راه افتاد که طوفان در جهت چشم لشگر ایرانیان بود و موافق جهت لشگر عرب. رستم پس از دیدن این منظره گفت : بنگرید که امروز روز جنگ است و باد هم به کمک عربان آمده‌است و از روبرو بر ما می‌وزد.

فریادهای لشگر عرب از دور به گوش می‌رسده‌است که سپاه را تشویق نموده تا اگر پیروز شوید زمینها - ثروتها - پسران و دختران مجوسان(ایرانی) از آن شما خواهد شد و اگر شکست بخورید بهشت و پاداش اخروی در انتظار شما خواهد بود. به گفته طبری در نبرد قادسیه ۳۳ قبیله عرب با لشگر سعد ابی وقاص همراهی نمودند. عرب چیزی برای از دست دادن نداشت. او آمده بود تا یا به سرزمینهای پر نعمت ایران دست پیدا کند و یا در راه خدا کشته شود. جنگ آغاز شد و روز نخست ایرانیان ۵۰۰ تن از عربان را کشتند. بیشترین کشته شدگان از قبیله بنی سعد بود.

روز دوم ایرانیان بر عربها چیره شدند و بیش از ۲۰۰۰ تن از آنان کشته شدند. در این نبرد ۴ تن از سرداران بزرگ ایران به نامهای پیروزان - بندوان - بهمن جازویه - بزرگمهر همدانی کشته شدند. روز سوم نیز همین گونه بود و عربها دست به شگردی نطامی زدند و چشم فیلهای سپاه را کور کردند و آنان به حالت رمیده شدند و تعداد کثیری از ایرانیان در زیر دست و پای فیلان کشته شدند. روز چهارم نبرد تا پاسی از شب ادامه داشت پس از فرارسیدن شب ایرانیان به اردگاه‌های خویش بازگشتند و سلاحها را بر زمین نهادند و استراحت کردند.

چند ساعت پس از این استراحت شبیخون بزرگی از لشگر عرب به سوی ایرانیان وارد شد و نبرد خونینی در شب هنگام شروع گشت و عده کثیری از ایرانیان و عربها کشته شدند. در همین شب به گفته طبری رستم توسط یک عرب سر بریده شد و شالوده ارتش ایران با کشته شدن رستم فرخزاد از هم پاشیده شد و به ترتیب فرماندهان به قتل رسیدند.

غارت ۱۲۰۰ سال تمدن شاهنشاهی و فتح اولین کاخ سفید جهان ملقب به کاخ تیسفون مدائن با کشته شدن رستم سپاه ایران به حالت متزلزل در آمد و خود شاهنشاه یزدگرد در راس ارتش قرار گرفت و آماده مقابله با مسلمانان در برابر هجوم آنان به پایتخت گشت.

به گفته طبری جنوب عراق بعد از فتح مسلمانان ویران و روستاها و شهرهای آنجا دچار قحطی شد و در سال ۱۷ هجری بخش زیادی از مردم آنجا از گرسنگی تلف شدند. وبا و بیماریهای مرگبار روانه آنجا شد حدود ۹ ماه از رخداد قادسیه سعد ابی وقاص چندین لشگر روانه ماورای فرات کرد. در این هنگام یزدگرد در منطقه بابل عراق بر کرانه فرات مستقر شده بود تا سد راه لشگر مسلمانان از ورود به پایتخت ایران شود.

مهران - هرمزان - نخویرگان که از سرداران ایران بودن وی را یاری دادند فیروزان حدود ۹ ماه پس از قادسیه از سعد ابی وقاص شکست خورد و لشگرش کشته شدند و بابل به تصرف سعد در آمد. این فتح مسلمانان را نزدیک به تیسفون کرد و خطر حمله جدی شد. «هرمزان» برای جمع آوری لشگری از مردم راهی اهواز گشت. «فیروزان» به همین قصد راهی نهاوند شد. «شهریار درکوتی» به نزدیکی تیسفون رفت و در انجا مستقر شد. «نخویرگان» در غرب تیسفون در ناحیه شرقی بابل مستقر شد. «فرخان و پیهومان» هر کدام در نواحی از جنوب غرب تیسفون مستقر شدند.

ولی باز این لشگر آرایی‌ها ایرانی‌ها در برابر عربهای جنگجو و قبایل متعدد عربستان ناچیز بود و از طرفی دیگر کشور در مرحله بحران قرار داشت. به گفته طبری شمار لشگر عرب بیش از ۱۰۰ هزار مرد جنگجو بوده‌است. لشگر ایران بعد از مقاومت‌هایی شکسته شد و عربان تیسفون را محاصره کردند. در نتیجه یزدگرد از ناحیه غرب پایتخت به شرق تیسفون منتقل شد.

شهر تیسفون یکی از آبادترین - پررونق ترین - زیباترین و متمدن ترین شهرهای خاورمیانه بود. ثروتهای ۱۲۰۰ سال شاهنشاهی ایران در آنجا اندوخته شده بود. مجسمه‌های طلای پادشاهان گذشته - مجمسه طلای حیوانان - تاج‌های شاهنشاهی نوشیروان و خسروپرویز - جامهای زرین چندین هزار ساله و... از طرف دیگر خبر این منابع ایران به گوش مردمان عربستان رسید و به گفته تاریخ نویسان عرب بیش از نیم میلیون نفر برای بدست آوردن این جواهرات و طلاها روانه تیسفون شدند. مدافعان ایرانی بیش از دو ماه مقاومت نمودند. در همین حین هیئتی از ایران جهت صلح و پیشنهاد دادن جنوب عراق راهی لشگر عربان شد. ولی مسلمانان آن را رد کردند و محاصره شهر را ادامه دادند. در نتیجه مردمان از گرسنگی گربگان و سگان شهر را خوردند و به تدریج از روی ناچاری شهر را تخلیه کردند تیسفون غربی در سال ۱۹ سقوط کرد. چند ماه بعد کل پایتخت به تصرف عربها در آمد.

طبری می‌نویسد : مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست. آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند.

طبری ذکر می‌کند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد می‌زدند - چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید.

بلاذری درباره فتح شهر ابله می‌نویسد : جنگجویان مسلمان در شهر با کلوچه‌های ایرانی برخوردند که به آنان گفته شده بود این کلوچه‌های باعث فربه شدن انسان می‌شود. سپس آنان تعدادی از این کلوچه‌ها را خوردند و به بازوان خود نگریستند و پرسیدند پس چرا هیچ تفاوتی حاصل نشد؟

طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر ۸۶۵ میلیون درهم تخمین زده‌است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده‌است. وی می‌گوید - بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد - بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین ۶۰ هزار جنگچوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان ۱۲ هزار درهم رسید.

یکی دیگر از فجایع پاره شده فرش بهارستان بود. این فرش که در ۹۰۰ متر مربع (۶۰ ذرع در ۶۰ ذرع) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه‌ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان می‌داد. مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد. عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا به عنوان فتوحات اسلام نگه دارد و نشان از بزرگی اسلام و مبارزات مردمان عرب قرار دهد. لیکن علی ابی ابیطالب (امام علی) با نگهداری این کالای پر ارزش مخالفت نمود و گفت این کالای با ارزش باید بین همه بزرگان تقسیم شود تا همگان بهره بردند. بدین گونه فرش تکه تکه شد و هر تکه به بزرگی از شهر داده شد و خود علی قسمت خود را با قیمت ۲۰ هزار درهم فروخت.

یکی دیگر از افتخارات تاریخ ایران درفش ملی کاویانی بود که از زمان اردشیر بابکان تا آن روز دست به دست چرخیده بود و هر پادشاهی به آن جواهری نصب می‌نموده و در تمام جنگها به عنوان پرچم ایران حمل می‌شده زیرا آنرا یادگار فتح کاوه آهنگر و درفش چرمی او علیه ضحاک می‌دانستد. مسعودی می‌نویسد : درفش از پوست پلنگ ساخته شده بود و نگینهای یاقوت و مروارید و جواهرات سلطنتی به آن آویزان بوده مسعودی قیمت درفش کاویانی را بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم تخمین زده‌است مسعودی اذعان می‌کند که درفش اصلی در خزانه ملی نگهداری می‌شده و درفشی مشابه در جنگهای برده می‌شده‌است. به گفته وی عربها اورنگ سلطنتی خسرو پرویز و دیگر اشیایی که از طلا ساخته شده بودند مانند مجسمه سر پادشاهان گذشته را ذوب کردند و از آن شمش طلا گرفتند.

«سعد» که مرد زیرکی بود از دیدن آنهمه جلال و جبروت یکه خورد و تصمیم بر آن گرفت که در آنجا بماند و سپاهیان دیگری را روانه جنگ با ایرانیان کند تا خود از آنهمه بزرگی و عظمت و زنان زیبای روی ایرانی که به اسارت در آمده بودند بهره گیرد. که بعدها برادرش چندین بار به این کار او اعتراض نمود.

 

نبرد جلولا - تکریت و خانقین

به گفته طبری لشگر اعراب ۸۰ بار به شهر جلولا حمله کرد. زیرا نیروهای ایرانی به مقابله برخواسته بودند. اما فرمانده ایرانیان شخصی به نام خورزاد خورهرمزد (پسر عموی رستم) بود که تا آخرین دم جنگید. به دلیل طولانی شدن جنگ نیروهای اعراب چندین ماه در نزدیکی جلولا منتظر ماندند. در همین اثنا چند لشگر به شمار عربها اضافه شد. آنان شروع به آتش کشیدن مزارع و روستاهای اطراف کردند تا رعب و وحشت در دل مردمان شهر جلولا ایجاد شود.

به گفته طبری مهران جان سالم بدر برد ولی در جنگ دیگری کشته شد. ولی فیروز از دیگر مبارزان ایرانی خود را به شادفیروز رساند تا لشگری برای مبارزه مهیا کند. جلولا به رسم دیرینه عرب تاراج شد و غنائم بسیاری بدست آمد. به طوری که به هر مسلمان ۹۰۰۰ درهم رسید.(طبری) خمس گاوها و گوسفندان شهر که به مدینه فرستاده شد بالغ بر ۶ میلیون درهم شد.

ایران به دلیل آنکه ۸ قرن در مقام امپراتوری منطقه قرار داشت و قبل از آن بزرگترین کشور آسیا به حساب می‌آمده دارای ثروتهای بیکرانی بود که به دست اعراب افتاد. پس از سقوط پایتخت یزدگرد پادگان شادفیروز را بدست «خسروشنوم» سپرد و خود با سپاهی راهی ری شد تا لشگری از مناطق اطراف جمع آوری کند و بازگردد.

 

تاراج خوزستان توسط سپاه اعراب

خوزستان از سال ۱۷ زیر یورش اعراب قرار گرفت. مهمترین قبیله تارجگر عرب «بنی تمیم» نام داشت. «هرمزان» از خاندان قدیمی خوزستان بودند. او لشگری را مهیا ساخت تا جلوی ارتش عرب را بگیرد. پس از رسیدن سپاه اعراب به «بازار خوزی هاً آنجا را تاراج نمودند و هرمزان در مناطق اطراف شکست خورد و حاضر به تسلیم شد. طبق قراردادی که منعقد شد مناطق»مهرگان کدک«و»هرمزاردشیر" در دست وی باقی ماند و او والی شهر شد و او یکی از باجگذاران مدینه شد. ولی قرارداد صلح چند ماهی دوام نیافت وهرمزان دست به شورش زد. دوباره لشگری عازم شهر شد برای بار دوم قرارداد منعقد شد. ولی باز هم دوام نیافت و هرمزان مجبور به عقب نشینی به شوشتر شد.

به گفته طبری بیش از ۸۰ حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت.وی با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد. اعراب دژ را محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد. در نهایت وی مجبور به درخواست امان نامه داد. او را بسته شده به مدینه بردند وی اولین سرداری بود که زنده تحویل خلیفه مسلمانان می‌شد. در نتیجه عمر به وی گفت که یا اسلام بیاورد و یا کشته شود. وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد. عمر برای او خانه‌ای تهیه کرد و مقرری ۲۰۰۰ درهم در سال تعین کرد. بعدها که عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط ایرانیان ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از تهیه کنندگان این ترور بوده‌است هرمزان بعدها توسط عبیدالله پسر عمر کشته شد. از اموال شوشتر به هر سوار ۳۰۰۰ درهم رسید و هر پیاده ۱۰۰۰ درهم. (سال ۲۱ هجری)

 

جنگ نهاوند - ری - دماوند - اهواز با لشگر اعراب

به گفته طبری در نبرد نهاوند به فرماندهی فیروزان سپهسالار دلیر ایران به قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند و لاشه‌ها در شهر فراوان در سال ۲۱ هجری. در سال ۲۲ هجری به گفته طبری ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد و ثروتهایی که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ سفید تیسفون پایتخت امپراتوری ایران در بغداد نداشت. که پس از فتح ری مقرر شد این شهر ۵۰۰ هزار درهم در سال به کوفه باج دهد. پس از ری نوبت به دماوند رسید و فرماندار شهر «مهست مغان مردانشاه» بود راهی جز تسلیم نداشت مقرر شد سالانه مبلغ ۲۰۰ هزار درهم باج به کوفه پرداخت نماید.

 

فتح گناوه

در مدارک عربی از این شهر به نام «توج» یاد شده‌است و طبری از زبان یکی از کشتارگران مسلمان چنین می‌نویسد : تلاش برای تصرف شهر مدت زیادی به طول انجامید ولی سرانجام ایرانیان شکست یافتند و کشتار زیادی از آنان در شهر شد و تمامی اموال آنان تاراج گردید طوایف دیگری که در اطراف سواحل جنوی خلیج فارس بودند و دین شان مسیحی بود تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند. ولی فرمانده ارتش شهر که شخصی به نام «شهرک» بود حاضر به تسلیم نشد و در نتیجه در «ریشهر» اردو زد و آماده نبرد با مسلمانان عرب شد و در نبرد سختی که میان آنان روی داد وی کشته شد و اطرافیان اش به قتل رسیدند. بلاذری می‌نویسد : مبارزه به طول انجامید ولی در نهایت ایرانیان و شهرک کشته شدند و شهر به دست عربهای مسلمان فتح شد و غنایم زیادی را بدست آوردند. بعد از آن «فسا و داراب» بدست لشگر مسلمانان تصرف شد.

طبری در باره قصد حمله عربها به شهر «مک کران» (واقع در سیستان و بلوچستان امروزی) می‌گوید : عمر درباره این شهر از فرمانده لشگرش پرسید : این شهر چگونه‌است ؟ وی گفت - دشتی است کوهستانی - آبش گل آلود - میوه اش کهور - مردمانش قهرمان - خیرش ناچیز - شرش دراز و فراوانیش انداک. عمر گفت تا زمانی که مردم از من اطاعت می‌کنند لشگری به چنین جایی نخواهم فرستاد.

لیکن عمر «عمر بن خطاب» کفاف نداد و او به دست ایرانیان ترور شد و به هلاکت رسید. پس از وی عثمان به خلافت رسید و او ۱٫۵ سال لشگر کشی به ایران را به تعویق انداخت.

بلاذری تاریخ نگار مشهور عرب در باره مقاومت ایرانیان در برابر مسلمانان در سالهای ۱۶ تا ۲۳ هجری این چنین می‌نویسد:

«عتبه ابن غزوان» به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد. سپس به سوی فرات رفت (شهرکی در نزدیکی کوفه) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام «مجاشع ابن مسعود سلمی» که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از خود مردمان همان شهرها والی یا فرماندار انتخاب می‌کرد. «عتبه ابن غزوان» با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه قهریه گشوده شد.

سپس به «مذار» در بین کوفه و بصره لشگر کشید. مرزبان آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی الله آنان را شکست داد و تمام کسانی را که با وی بودند بوسیله «عتبه» فرمانده مسلمانان گردن زده شدند. سپس «عتبه» فرمانده عرب به سوی «دشتمیشان» لشگر کشید. مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در صدد حمله آمدند. عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند. زیرا که شبیخون سبب مرعوب شدن و کشتنشان می‌گردد. الله آنان را شکست داد و عتبه دهداران آن شهر را کشتار کرد و از آنجا راهی «ابرقباد» شد و الله آن شهر را برای وی گشود. بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد. همسر عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد می‌زد اگر پیروز نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم داد. پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد در این جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد (ابن سمیه) بود که وی جوانی کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود. وی روزی دو درهم حقوق دریافت می‌کرد. در آن زمان عتبه - «مغیره بن شعبه» جانشین وی در بصره بود.

پیمان صلح به زودی بین «دهکان میسان» و مسلمانان عرب نقض شد و ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند. مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر را برای عمر فرستاد. عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد. مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به «بازار اهواز» حمله برد و فرماندار انجا را (دهکان بیرواز) مجبور به صلح نمود. ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت. ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری (تیره رود) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود. در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان (ایرانی‌ها) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان (زرتشتیان) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند.

شویس عدوی درباره غارت ایرانیان توسط سپاه اعراب روایت کرده‌است. مسلمانان به اهواز لشگر کشیدند و در آنجا مردمانی از «جتها» و «اساوره» حضور داشتند. با آنان با دشواری جنگیدن و نبرد سختی در گرفت. ولی آنان (ایرانیان) شکست خوردند و افراد زیادی را به اسارت گرفتیم و زنان و دخترانشان را بین خودمان تقسیم کردیم.

سپس ابوموسا به میان آذر (مناذر) لشگر کشید و با ایرانیان آنجا وارد نبرد شد. جنگ سختی درگرفت. «مهاجر ابن زیاد حارثی» برادر ربیع ان زیاد که روزه دار بود و بر آن بود تا خود را تسلیم الله کند مجبور به نوشیدن آب شد و وارد جنگ شد. سلاحی بر دست گرفت و آماده شهید شدن گشت. او در نبرد با ایرانیان کشته شد و مردمان آنجا سرش را بریدند و در سردرب کاخشان در شهر آویزان کردند. سپس ابوموسا - ربیع ابن زیاد را برای جنگ با شهر مناذر مامور کرد.

ربیع ابن زیاد با لشگرش وارد شهر شد و تمام سکنه‌ای که قادر به جنگ بودند که اکثرا مردان بودن را کشت و زنان و کودکان را به اسارت گرفت. در نتیجه «مناذر کوچک» و «مناذر بزرگ» دو شهر مهم عراق که زیر نظر پادشاه ایران بود و ایرانیان در آنجا سکنی گزیده بودند توسط مسلمانان فتح شد. سپس ابوموسا به شوش لشگر کشید و با مردمانش جنگ 

 

ایرانیان شوشی به نبرد پرداختند و ابوموسا آنقدر شهر را محاصره نمود تا قحطی در شهر آمد و غذا و آب سکنه به اتمام رسید. سپس ایرانیان درخواست امان کردند و از سر صلح وارد شدند. مرزبان شوش درخواست اماننامه برای ۸۰ نفر از سکنه شهر داد که نام خودش در لیست نبود. ابوموسا آن ۸۰ نفر را بخشید ولی گردن مرزبان شوش را از بدن جدا کرد و به جز آن ۸۰ نفر کلیه مردان شهر را بکشت و اموال و زنان آنجا را به اسارت گرفت.

بعد از آن ابوموسا با مردم رامهرمز قرارداد باج سالیانه بست که مبلغ ۹۰۰ هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند. بعد از اتمام زمان قراداد وی «ابومریم حنفی» را به جنگ با آنان روانه ساخت زیرا مردمان کفر ورزیده بودند. ایرانیان مقابله نمودند ولی درنهایت لشگر اعراب با قوه قهریه آن شهر را فتح کردند. بعد از آن شهر «سرک» مثل رامهرمز قرارداد باج سالیانه به مسلمانان را نقض کردند و از دادن باج سرباز زدند. پس «حارثه این بدر غدانی» مامور جنگ با مردمان شهر شد و با لشگری عظیم راهی شهر شد. ولی او نتوانست شهر را بگشاید. پس از «عبدالله ابن عامر» کمک خواست و او با لشگری راهی شد و شهر را با قتل مردمانش فتح نمودند.

سپس ابوموسا اشعری به شوشتر لشگر کشید. دشمن (ایرانیان) نیروی بسیاری در شوشتر آماده کرده بود تا درب ورودی شهر را ببندد و مبارزه کند. اشعری به عمر ابن خطاب خلیفه و امیرالمومنین آن زمان نامه داد و درخواست مدد کرد. سپس عمر ابن خطاب از «عمار ابن یاسر» کمک خواست. او «جریر ابن عبدالله بجلی» را مامور شوشتر کرد مردم شوشتر با سختی و مشقت بسیاری با آنان جنگیدند و کشته‌های بسیاری داده شد. ولی در نهایت مسلمانان وارد شوشتر شدند و چون سکنه ایرانی شهر - مسلمانان را در شهر دیدن برای آنکه زنان و فرزندانشان به دست مسلمانان نیافتد آنان را در چاه انداختند. در آخر شوشتر مجبور به صلح شد. ولی چندی نگذشت که سر عصیان برافراشت و مسلمانان دوباره به آنجا حمله ور شدند. جنگجویان ایرانی را کشتند و زنانشان را به اسارت برداشتند. سپس ابوموسا به جندی شاپور در خوزستان لشگر کشید. مردم شهر نتواستند مقابله کنند و درخواست صلح دادند. ولی بعد از مدتی شوریدند و در نتیجه «ابوموسا ربیع ابن زیاد» به شهر حمله ور شد و آنان را کشتار نمود سپس «ایذه» پس از جنگی سخت و طولانی گشوده شد و به دست مسلمانان افتاد.

سپس «علا حضرمی» که کارگزار عمر ابن خطاب بود در بحرین لشگری را روانه یکی از جزایر پارسیان کرد که در کنار خلیج فارس بود. عده معدود آن جزیره مجبور به صلح شدند و درخواست امان نامه کردند و به پرداخت باج سالیانه سر فرو آوردند. سپس لشگر اعراب وارد فارس شد. «شهرک» که مرزبان فارس بود با لشگری عظیم به سوی عربها شتافت. وی در «راشهر» که زمینهای شاپور نام داشت با آنان وارد جنگ شد. «حکم ابن ابی العاص» نیز به یاری مسلمانان شتافت و شهرک را شکست داد. در نتیجه مشرکان (ایرانیان) را الله در هم کوبید و او«راشهر» را با قوه قهریه و جنگ فتح نمود.

فتح مسلمانان در راشهر همچون فتح قادیسه دارای اهمیت بود و غنایم زیادی نصیب لشگر اعراب شد ابوموسا از بصره درخواست کمک خواست تا روانه فارس شود. «هرم ابن حیان عبدی» نیز به یاری آنان شتافت و در نتیجه روانه «کازرون» شدند و دژی به نام «شبیر» را محاصره نمودند. این محاصره طولانی و طاقت فرسا گشت. پس از جنگی سخت با ایرانیان دژ گشوده شد و لشگر ا

تاریخ : شنبه 17 دی 1390
بازدید : 623
نویسنده : کوروش

 

روزهای همنام با دوازده ماه و جشن‌های ماهانه [ویرایش]

نام‌های دوازده‌گانه ماه‌ها با دوازده نام از اسامی روزها، مشترک هستند. در مثل فروردین نخستین ماه سال و آغاز بهار است در حالی که روز نوزدهم هر ماه نیز فروردین نامیده می‌شود یا اردیبهشت دومین ماه و سومین روز ماه نیز به شمار می‌رفته‌است. بدین شیوه هرگاه نام روز و ماهی موافق می‌افتاد، آن روز را جشن می‌گرفتند و از این رهگذر دوازده جشن در سال که بهتر است آنها را جشن‌های ماهانه بنامیم، پدید می‌آمد. این جشن‌ها در جدول زیر نمایان است:

 

  نام ماه تاریخ روز و نام روز نام جشن
۱ فروردین روز نوزدهم، روز فروردین جشن فروردگان
۲ اردیبهشت روز سوم، روزاردیبهشت‌ جشن اردیبهشتگان
۳ خرداد روز ششم، روز خرداد جشن خردادگان
۴ تیر روز سیزدهم، روز تیر جشن تیرگان
۵ امرداد روز هفتم، روز امرداد جشن امردادگان
۶ شهریور روز چهارم، روز شهریور جشن شهریورگان
۷ مهر روز شانزدهم، روز مهر جشن مهرگان
۸ آبان روز دهم، روز آبان جشن آبانگان
۹ آذر روز نهم، روز آذر جشن آذرگان
۱۰ دی روز یکم، روز هرمزد خرم روز
۱۱ بهمن روز دوم، روز بهمن جشن بهمنگان
۱۲ سپندارمذ روز پنجم، روز سپندارمذ جشن اسفندگان

اینها جشن‌های دوازده‌گانهٔ سال می‌باشد که در روزگار ساسانیان پیش از آن با آداب و تشریفاتی فراوان برگزار می‌شد.[۸]

اردیبهشتگان [ویرایش]

اردیبهشتگان یا گلستان‌جشن از جملهٔ جشن‌های آتش است. روز سوم از هر ماه به نام اردیبهشت می‌باشد و سوم ماه اردیبهشت جشن اردیبهشت‌گان برگزار می‌شد.خلف تبریزی آورده که در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و به جنگ و کارزار شدن.[۹]

خردادگان [ویرایش]

در روز ششم از ماه خرداد به مناسبت برخورد نام ماه و روز مطابق معمول جشنی برگزار می شده موسوم به خردادگان که کوشیار گیلانی آن را عبدالبقر ضبط کرده‌است.[۱۰]

جشن تیرگان [ویرایش]

روز سیزدهم تیر ماه که به نام تیر یا تِشتًر از ایزدان مهم ایران باستان نام گذاری شده یکی از مهم ترین جشن های ایرانیان واقع است. این جشن موسوم به تیرگان به گفتهٔ اغلب منابع تاریخی در بزرگداشت واقعهٔ تیراندازی آرش کمانگیر است. ابوریحان بیرونی از دو تیرگان کوچک و بزرگ یاد می‌کند که اولی در روز سیزدهم و دومی در روز چهاردهم واقع بود و دربارهٔ علت آن نوشته‌است، تیرگان کوچک زمان پرتاب تیر و تیرگان بزرگ هنگامی است که خبر آوردند تیر به کجا افتاده‌است. باز در منابع آمده‌است که ایرانیان در این روز به شست‌و‌شوی تن می‌پرداختند. ظاهراً این جشن در ایران و برخی کشورهای همسایه با شکوه بسیار و در دامان طبیعت برگزار می‌شده‌است.[۱۱]

جشن شهریورگان یا آذرجشن [ویرایش]

شهریور امشاسپند ایزد نماد شهریاری آرمانی و نیز نگاهبان فلزات است که ششمین ماه سال و چهارمین روز ماه را به نامش نام گذاری کرده‌اند. بدین ترتیب در ایران باستان در روز چهارم شهریور ماه جشن موسوم به شهریورگان برگزار می‌شد. این جشن آذرجشن هم نامیده شده و جزء جشن‌های آتش است. مردم در خانه آتش می‌افروختند و پس از ستایش و نیایش برای صرف خوراکی گرد هم می‌آمدند.[۱۲]

جشن امردادگان [ویرایش]

روز هفتم هر ماه امرداد نام دارد و مطابق معمول روز هفتم از ماه امرداد جشن امردادگان برگزار می شد که در دوران باستان و عصر ساسانی و پس از آن مراسم و آدابی در دشت و فضای باز انجام می شد. ابوریحان گوید «… مرداد ماه که روز هفتم آن مرداد روز است و آن روز را به انگیزهٔ پیش آمدن دو نام با هم، جشن می‌گرفتند. معنای امرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد. امرداد فرشته‌ای است که به نگهداری جهان و آراستن غذاها و داروها که اصل آن از نباتات است و بر کنار کردن گرسنگی و زیان و بیماری‌ها می‌باشد، موکل است…»[۱۳]

جشن مهرگان [ویرایش]

سال ایرانیان باستان، به صورتی که آن را در سنگ نوشته‌های داریوش بزرگ در بیستون می‌یابیم، در پاییز آغاز می‌شد و جشن بسیار معروفمهرگان (بگیاد) ایرانیان باستان، در اصل جشن اول سال ایرانیان بوده‌است.[۱۴] در اواخر فرمانروایی داریوش بزرگ، سال اوستایی نو، سال دینی زرتشتی گشت و روز اول سال به اول فروردین، عید نوروز منتقل شد.[۱۵] به همین جهت بسیاری از مراسم ملی مذهبی نوروز و مهرگان همانندی و یکسانی دارند. یکی از بارزترین مراسم نوروز و مهرگان بار عام شاهان بود.[۱۶]

جشن آبانگان [ویرایش]

نزد ایرانیان باستان پس از آتش دومین عنصر مقدس آب بود که دربارهٔ احترام به آن و ضرورت پاکیزه نگاه داشتن این عنصر زندگی بخش تأکیدهای فراوان شده‌است. بر اساس همین اهمیت هشتمین ماه سال و دهمین روز ماه به پاس احترام به این عنصر و ایزد موکل بر آن نام گذاری شده‌است. آبانگان جشنی بوده‌است که ظاهراً به صورت همگانی و با حضور در کنار آب ها و پرداختن به جشن و شادی و خوردن و نوشیدن و نیز خواندن نیایش‌های مربوط به ایزدان آب ها برگزار می‌شده‌است. در ایران امروز این جشن در روز چهارم آبان تقویم کنونی واقع است اما اثری از برگزاری آن در ایران دیده نمی‌شود ولی پارسیان هند هنوز با پوشیدن لباس سفید و حضور در کنار آب‌های طبیعت این روز را گرامی می‌دارند.[۱۷]

جشن آذرگان [ویرایش]

نهمین روز ماه آذر به سبب توافق دو نام طبق رسم جشن گرفته می‌شد. این جشن موسوم به آذرگان نیز از زمرهٔ جشن‌های آتش شمرده می‌شود و به همین دلیل بیرونی گفته‌است زرتشت به پیروان خود فرمود که در این روز به زیارت آتشکدهها بروند و قربانی کنند و در امور عالم به مشاوره بپردازند امروزه این جشن که در تقویم کنونی در سوم آذرماه واقع‌است، همانند بسیاری از جشن‌های دیگر جنبهٔ ملی خود را از دست داده و تنها زرتشتیان هنوز با رفتن به آتشکده و خواندن نیایش آن را گرامی می‌دارند.

 


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دین حضرت زرتشت به باز خواهد گشت و آدرس hazrtezarathustra.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 89
بازدید دیروز : 130
بازدید هفته : 697
بازدید ماه : 683
بازدید کل : 340737
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com