عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 18 ارديبهشت 1394
بازدید : 3609
نویسنده : کوروش

بودا همان بردیا است نه تنها زاده ایران است بلکه شاخه ایی از آیین مـِهـر می باشد.
خدای آب خدای آتش خدای خاک و زمین خدای باد (هوا)
شاید درنظر نخست پیوند میان ایران و آئین بودا امری شگفت انگیز به نظر آید. بیشتر ایرانیان؛ بودائیان را مردمی در آنسوی عالم و به دور از سرزمینهای اسلامی به شمار می آورند که در معابد خود به پرستش پیکرههای طلایی بودا مشغولند. 
بهراستی آیا ما با بودائیان بیگانهایم؟ آیا در گذشته هیچگونه تماسی با آنها نداشتهایم؟ در مآخذ قدیم فارسی بودا را چگونه وصف کردهاند؟ 
شاید بسیاری ندانند که سرزمین ایران؛ روزگاری از مراکز مهم بودایی جهان به شمار میرفته و کنکاشی دقیق نشان میدهد که بودائیان، "دین" بزرگی برگردن فرهنگ و تاریخ ایران دارند. هرچند در این زمینه موشکافی چندانی نشده است.
در این نوشتار فهرستوار مواردی این چنین را شرح می دهیم و خواهیم دید که در متون فارسی چه یادی از آئین بودا شده است: 
اوستا
هرچند «بودا» و «زرتشت» را برآمده در سده 6 پیش از میلاد مسیح و کمابیش هم عصر یکدیگر میدانند اما در متون کنونی اوستا اشاراتی به بودا هست. البته مقایسه زرتشت با بودا خود نیازمند جستاری جداگانه است. همین قدر باید دانست که این دو شخصیت تاریخی یکی در هند و دیگری در ایران، هردو در برابر عقاید خرافی و رسوم جاهلی در درون جوامع هند و اروپایی آن روز بهپاخاستند. «بودا» اسطوره قداست برهمنان را درهم شکست و زرتشت، ایرانیان را به یکتاپرستی خواند. 
اگر مباحث کلامی را کنار بگذاریم، آموزههای اخلاقی و رفتاری این دو آئین با یکدیگر همسانی کامل دارند که چکیده آن همان «کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک» است.
در «اوستا» در بند 16 از «فروردین یشت» به کلمه «گئومته» یا «گاتما» (نام خاندان بودا) اشاره شده و در همان متن او را از رقبای زرتشت به شمار آوردهاند، که ظاهراً در مناظرهای (میان یکی از موبدان زرتشتی با یکی از پیروان بودا) مغلوب شده است.(1)
باتوجه به اینکه هیچ نشانی از رخنه آئین بودا به ایران در عصر زرتشت در دست نداریم گفته میشود که این بخش از اوستا احتمالاً در دوره اشکانی یعنی پس از انتشار دین بودا در مشرق ایران باید به اوستا افزوده شده باشد.
شاید مقصود از این عبارت آن باشد که یکی از مبلغان بودایی که در زمان آشوکا یا بعد از او برای تبلیغ آن دین در ایران به خراسان آمده با یکی از موبدان بزرگ زرتشتی درباره حقانیت دین خود مذاکره کرده و [موبد زرتشتی] برمبلغ بودایی چیره گردیده باشد.
نام دیگری که شباهت به لقب گئومته بودا دارد و چندین بار در «وندیداد» از اسفار پنج گانه اوستای موجود تکرار شده است، کلمه بوئیتی Buiti است که «دار مستتر» معتقد است که این کلمه همان بودا است.
کلمه بوئیتی در فارسی «بت» یا صنم شده است و چون تدوین و تحریر وندیداد به اغلب احتمالات در عصر اشکانی روی داده است و در آن روزگار دین بودایی در مشرق ایران رواج فراوان داشته، شاید که حدس دارمستتر در تطبیق بوئیتی با بودا بیراه نباشد»(2)
بودائیان در بلخ 
جدا از این امر باید به شهر «بلخ» (در شمال افغانستان کنونی) و «معبد نوبهار» آن اشاره کرد. «معبدنوبهار» که بنای اصلی آن را در اسطورههای ایرانی به منوچهر نسبت میدهند(3)، در اصل صومعه ای بودایی به شمار میرفته که تولیت آن با «برمک» جد بزرگ برمکیان وزرای ایرانی دربار عباسی بوده است و اعتکاف و انزوای «لهراسب» را نیز در این معبد ناشی از گرویدن او به آیین بودایی نسبت می دادند(4). 
همه اینها بازتاب رواج آئین بودا و افکار بودایی در ایران اشکانی و در نواحی شرقی ایران آن روز و افغانستان کنونی به شمار میرود.
شهر بلخ که بنای آنرا نیز به شاهان اسطوره ای ایران نسبت میدهند. در دوره اشکانی یکی از مراکز مهم دین بودایی با یکصد معبد و صدها راهب بوده است و بودائیان برای طشت، دندان و جاروب بودا که در معبد نوبهار بلخ نگهداری میشده، تقدس ویژه ای قایل بودهاند. 
این دیر بودایی در شهر بلخ قرار داشت و به زبان سانسکریت آنرا «نُوه ویهار» به معنی دیر و معبد نو می گفتند.
سالیان دراز پیش از ساسانیان مبلغان بودایی از هند به باختر یعنی ایالت بلخ رفت و آمد میکردند» (5) و بلخ از مراکز مهم بودایی در شرق ایران به شمار می رفت.

کوشانیان
رواج آئین بودا در پشت مرزهای شرقی ایران اشکانی را باید نخست مدیون کوششهای پیگیر «آشوکا» امپراطور سلسله موریای هند در نیمه سده سوم پیش از میلاد دانست. 
تبلیغات او بود که آئین بودا را در هند شمالی تا افغانستان کنونی رواج داد. بههمین سبب کوشانیان که از سده 1پیش از میلاد تا سده 4میلادی پادشاهی بزرگی را در این منطقه برپا کرده بودند از سده 2 میلادی از مبلغین جدی این آئین بودند. 
بهویژه دوران «کانیشکا» نخستین پادشاه بودایی کوشان که در پیشاور فرمان میراند از این نظر مهم است که گستره فرمانروایی خود را تا کابل و کشمیر امروزی گسترش داد و با ترویج آئین بودا معابد بودایی پرشکوه و با رونقی در بلخ، قندوز، بامیان، کاپیسا، لغمان و قندهار برپا کرد که با پیروزی بعدی مسلمانان در سده هفتم بیشتر آنها به ویرانی کشیده شدند. شرح نخستین برخورد اعراب مسلمان با بودائیان نوشتار جداگانهای را میطلبد.
در همین دوره بود که افکار و آموزههای بودایی رفته رفته وارد نواحی شرقی ایران اشکانی شد و با گذشت ایام و با توجه به سیاست مدارا و بیتعصبی اشکانیان، پیروان بسیاری در این ناحیه به دست آورد، تا آنجا که در تواریخ این دوره از تبلیغ آئین بودا در چین توسط شاهزادگان اشکانی ازجمله «آنشی کائو» و ترجمه متون بودایی از سانسکریت به زبان چینی توسط ایرانیان بودایی یاد شده است.(6) 
تردیدی نیست که بسیاری از آثار بودایی و صحف دینی این آئین در همان زمان به زبان پهلوی درآمده است.
در این زمان، غرب ایران نیز شاهد نفوذ افکار مسیحی و رشد سریع این مذهب در ایران بود. بدین ترتیب مذهب زرتشت میرفت که در زیر فشار بودائیان شرقی و مسیحیان غربی به خفگی دچار شوند. 
در این لحظه بود که اردشیر بابکان قیام کرد تا روحانیت زرتشتی را بار دیگر بر سریر فرمانروایی بنشاند، و چنین بود که شاپور اول ساسانی نیز سلسله بودایی کوشان را در اوایل سده سوم میلادی از میان برداشت ولی حکومتهای محلی بودایی در برخی از نقاط این سرزمین ازجمله در كابل تا چند سده دیگر و حتی تا سالها پس از ظهور اسلام ادامه یافت.
مانی
میدانیم که مانی، حکیمی که در دوران شاپور اول ظهور کرد، پیش و پس از اعلام پیامبری خود چندین بار به هند، آسیای مرکزی و چین سفر کرده بود و بیتردید در این سفرها با آموزههای بودایی آشنایی یافته است. 
او در کتاب مقدس خود بنام «شاپورگان» که به زبان پهلوی نگاشته است از بودا در کنار پیامبران دیگر نام برده و بسیاری از آموزههای او رنگ بودایی داشته است. در واقع تعالیم مانی را که سرانجام در 277م به فرمان بهرام اول کشته شد، می توان تلفیقی از آموزههای زرتشی و تعالیم بودایی دانست. 
برای نمونه عقیده به تناسخ و سامسارا(چرخه متوالی حیات) و نیز تأکید برگیاهخواری، منع میخوارگی و زناشویی و جلوگیری از جمع کردن مال و طعام را میتوان عناصری دانست که از تعالیم بودایی وارد آموزههای مانوی شده است.(7) 
«تقی زاده معتقد است که بسیاری از تعالیم صوفیه شباهت به آداب مانویان دارد و بعید نیست که یکی از ریشههای تصوف، طریقه های «گنوستیک» و از آن جمله مانوی بوده است....تصوفی که به وسیله ایرانیان در اسلام پدید آ مده، اساس آن برافکار و اندیشه های مانی استوار است»(8)
کلیله و دمنه
کتاب کلیله و دمنه که در زمان خسرو انوشیروان یعنی در سده 6 میلادی توسط برزویه طبیب از هند به ایران آورده شده و از سانسکریت به پهلوی ترجمه شده است. 
یکی از مأخذ مهم، آموزههای بودایی است. بهویژه باب «برزویه طبیب» که در واقع سفرنامه برزویه به هند و از افزوده های ایرانیان است؛ آکنده از تعالیم بودایی است ونیز سایر با بهای آن به رسم تعالیم بودایی و از طریق گفتگو یا دیالوگ نوشته شده است، آنچه که برزویه طبیب از اعمال خود می نویسد دقیقاً با آموزه های بودایی برابر است: 
«.....پس، از رنجانیدن جانوران و کشتن مردمان و کِبر و خَشم وخیانت و دزدی احتراز نمودم و زبان را از دروغ و فحش و بهتان و غیبت بسته گردانیدم واز ایذاء مردمان و دوستی دنیا و جادویی ودیگر منکرات، پرهیز واجب دیدم و تمنای غیر از دل دور انداختم ودر معنی بعث و قیامت و ثواب و عقاب، برسبیل افترا، هیچ چیز نگفتم واز بدان ببریدم و به نیکان پیوستم و رفیق خویش صلاح و عفاف را ساختم که هیچ یار و قرین چون صلاح نیست.... هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تاملی کند.... قضا به رضا دهد تا غم کم خورد و دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد و پاکیزگی ذات حاصل آید و به ترک حسد بگوید تا در دلها محبوب گردد و سخاوت را با خود آشنا گرداند تا از حسرت مفارفت، متاع غرور مسلم ماند و کارها برقضیت عقل پردازد تا از پشیمانی فارغ آید.....»
میدانیم که 10باب کلیه و دمنه ساخته هندوان بوده و 6باب دیگر آن را ایرانیها افزودهاند. از این گذشته براساس روایت دیگری از استاد سعید نفیسی، حاکم بودایی کابل پس از فتح آن شهر در جنگ انوشیروان با «هیاطله» كتاب كلیله و دمنه را كه در اصل هندی« بیذپای» نامیده میشده به همراه کشکول بودا و غنایمی دیگر به وی هدیه داده و آن کتاب به دستور او به پهلوی ترجمه شده است. 
به هر رو این کتاب را ابنمقفع از پهلوی به عربی ترجمه کرد و سپس در دوره غزنوی عبدالله بن عبدالحمید منشی آن را به فارسی درآورد. گفته شده است که ابن مقنع کتاب دیگری را نیز با عنوان «البود» (یا بودا) از پهلوی به عربی ترجمه کرده است.(9)
گفته میشود كه قباد، پادشاه ساسانی در سال 530 میلادی سفیری به چین فرستاد و این سفیر یكی از دندانهای بودا را - که شاید از معابد بودایی شرق ایران به غنیمت گرفته شده بود - به عنوان هدیه به دربار چین برد و این دندان امروزه در معبد «فوچئو» واقع در پکن قرار دارد.(10) بعد از اسلام، با اینكه مسلمانان و مامورین خلیفه با بوداییها مدار میكردند و تنها مایل به گرفتن خراج از آنها بودند، اما یعقوب لیث صفار برای دستگیری مخالفین خود در نیمه قرن سوم هجری به كابلشاهیان بودایی حمله برد و پس از كشتار آنها، معابدشان را تاراج كرد و پیكرههای زرین و سیمین بودا را كه در این معابد قرار داشت برای خلیفه عباسی به بغداد فرستاد. 
داستان ابراهیم ادهم
داستان زندگی ابراهیم ادهم را که در مثنوی مولوی آمده است، اقتباسی از زندگی بودا دانستهاند. ابراهیم ادهم از مهاجران قبیله بنی تمیم بوده است که در بلخ پادشاهی داشته اما براثر الهاماتی تخت و تاجش را رها کرد و درویشی گزید. او از بلخ به نیشابور آمد و 9سال را در آنجا در غار زیست و سپس به مکه و شام سفر کرد و در سال 166ه.ق در شام وفات یافت. 
گلدزیهر، مستشرق مدقق یهودی اتریشی الاصل از اولین کسانی است که حدس زده است كه داستان ابراهیم ادهم را مسلمین براساس زندگی بودا ساخته و پرداخته اند. 
مرحوم دکتر قاسم غنی نیز در «تاریخ تصوف» این حدس گلدزیهر را با ارائه قرائن و امارات و بیان وجوه شبیه بین زندگی بودا و ابراهیم ادهم، قریب به صحت میداند. ماسینیون فرانسوی هم روایت مانویان را در باره بودا در رواج اسطوره ابراهیم ادهم موثر می شمارد(11)
پاره ای نیز داستان ابراهیم ادهم را تحریفی از زندگی نامه «آنشی کائو» یک شاهزاده اشکانی ایرانی در روایات چینی میدانند که به چین رفت و پیرو بودا شد و از دربار اشکانی گسست.(12)
بودا در متون قدیم فارسی
کیش بودایی را مسلمانان به نامهای مختلف خواندهاند. اما این آیین پیش از همه به چهار عنوان نزد مسلمانان نامبردار شده است. یکی مذهب صائبیان، دیگر مذهب شکمانیان، سه دیگر مذهب شمنی یا سمنیه و چهارم مذهب حنفا(13).
ماجرای بودا و تعالیم او در پارهای از متون قدیم فارسی آورده شده است. ابن ندیم در «الفهرست» (سده 4 ه. ق) ذکر بودا را با عنوان «سخن در باره بُد» آورده است. ابوریحان بیرونی که همراه با سلطان محمود غزنوی در سده پنجم ه.ق به هند رفته است در «آثار الباقیه» به «شمن» ها (روحانیون بودایی) اشاره کرده و داستانی نیز پیرامون دو مجسمه بودا در بامیان (افغانستان امروزی) که توسط رژیم طالبان تخریب شد، نقل کرده است. همچنین در «تحقیق ماللهند» به داستان بوداسف اشاره کرده و گفته میشود که کتابی با عنوان «ساکیا» (نام قبیله بودا) را از سانسکریت به عربی درآورده است. ابن حوقل جغرافیدان سده 5و6 ه.ق در «صوره الارض» از سند با نام «سرزمین بُدهه» نام برده و «معصومی» در «تاریخ سند» از پیروان بودا با عنوان «بُدگان، بُدهان و بُدهگان» یاد کرده است(14). شهرستانی، فرقه شناس مشهور سده 6 هجری در کتاب مشهور خود به نام «الملل والنحل» فصولی را با عنوان تناسخیه» و نیز «پیروان بُدده» آورده و به شرح عقاید و پندارهای بودایی پرداخته است. (15)
داستان بلوهر و بوداسف
در همین دوران است که ما شاهد روایت داستان معروف «بلوهر و بوداسف» در متون مذهبی شیعه هستیم. جمله صاحبنظران این داستان را مطابق زندگی بودا دانستهاند. 
براساس قرائن موجود، داستان «بلوهر و بوداسف» در سده 2 پیش از میلاد به زبان سانسکریت به نگارش درآمده و در عهد خسرو انوشیروان از سانسکریت به پهلوی ترجمه شده و ظاهراً ابنمقفع آن را به عربی برگردانیده و گفته میشود که «ابان لاحقی» نیز آنرا به شعر عربی درآورده است (که امروزه موجود نیست). 
به هرحال نسخه عربی موجود آن همان است که شیخ صدوق محدث مشهور سده 4 ه.ق با عنوان «بلوهر و بوداسف» در کتاب «اکمال الدین و اتمام النعمه » به شیوه راویان امامیه با چند واسطه از حضرت امام سجاد نقل کرده است(16). و این متن را علامه محمد باقر مجلسی در جلد هفدهم در «بحار الانوار» نقل کرده و در کتاب مشهور خود «عین الحیات» آنرا به زبان فارسی درآورده است. «ظاهراً اصل این کتاب بایستی در اوایل دوران ساسانی به ایران آمده و توسط مانویان به زبان پهلوی ترجمه شده باشد. ترجمه پهلوی آن که در ایران نگارش یافته مبنی بر شرح زندگی بودا و سیر و سلوک او برای کشف حقیقت بوده است. [و بسیاری از نکات و قصه ها و حکایات موجود در این داستان در اندرزنامه های پهلوی تکرار شده است]. این ترجمه سپس به دست مولفی مسیحی تبدیل شکل داده و به قالب دین مسیح ریخته شده.... و بعدها از زبان پهلوی به سریانی و عربی و از سریانی به زبان گرجی و یونانی ترجمه شد.....باید دانست که کتاب بوذاسف و بلوهر عربی و فارسی قالب ریزی تازه اسلامی همین قصه مسیحی است . کلمه« یوذاسف» و «بوذاسف» ظاهراً تصحیف« بوداساف» است که در داستانها نام اصلی بودا پیش از بعثت اوست». ( 17)
گفته می شود که «عنصری» شاعر ایرانی سدپنج ه.ق این داستان را به شکل مثنوی سروده است. 
«اساس کتاب بلوهر و بوذاسف از تاریخ زندگی گوتاما سیدارتا که بودا باشد، گرفته شده و لفظ بوذاسف و یوذاسف و بوداسف تصحیف بوداراف یا بوداساتوا (به معنی بودای آینده یا آنکه روشن خواهد شد) میباشد. و «بوداساتوا» از القاب معمولی بودا قبل از بوداشدن اوست و بلوهر شاید همان بلهرا است که جغرافی نویسان عرب اورا بزرگترین پادشاه هند میخوانند»(18)
نکته جالب آنکه متن عربی شیخ صدوق که عیناً در بحارالانوار نیز نقل شده است به روایت خواجه رشیدالدین فضل الله (که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد) بسیار نزدیک است.
عرفان خراسان 
از سده پنجم ه.ق به بعد ما شاهد ظهور مفاهیم عرفانی در ا دبیات فارسی هستیم. باید دانست که بخش عظیمی از شعرای فارسی زبان که در اشعار خود به مضامین عرفانی پرداخته اند شعرای برخاسته از خراسان بزرگ اند که شامل خراسان امروزی ایران، افغانستان و آسیای میانه با مرکزیت بلخ می شود. از جمله این شعرا و عرفا باید از سنایی، عطار، مولوی ، جامی ، ابوسعید ابوالخیر، شیخ نجم الدین کبری، شیخ ابوالحسن خرقانی و..... نام برد. و بدون تردید عرفان بودایی ریشه دار در این منطقه به مرکزیت بلخ یا باکتریا اثر بزرگی برگرایشات عرفانی و مضامین عارفانه داشته است. ا ین امر که بویژه در اشعار سنایی، عطار و مولوی و حتی حافظ و سعدی نمود والایی یافت اثر شگرفی در بروز پدیده ای داشت که بعدها تصوف و صوفیگری نامیده شد و بازار آن تا پایان دوران قاجار ها گرم بود.
«در سده اول ه.ق بیشتر مردم بلخ از کیش بودایی پیروی می کردند. تعالیم بودا احتمالاً از سده اول میلادی و از هند بویژه در حدود شرقی ایران و سواحل سیحون و جیحون انتشار یافته و از همان ایام معابد و نوبهار های بودایی همه جا در این خطه برپا شده بود. افکار بودایی نه تنها پایه و اساس آئین مانی به شمار می رفت بلکه بعد از اسلام نیز تا چندی برجای ماند و ظاهراً همین افکار از علل مهم پیدایی تصوف ایرانی است»(19)
سلاطین بودایی ایران:
در دوران ایلخانان مغول بویژه از زمان هلاکو به بعد کشور ما یکی از مراکز مهم رشد و گسترش افکار بودایی در غرب آسیا بوده است واز آنجا که بسیاری از ایلخانان مغول پیرو آئین بودا (از شا خه تبتی آن) بودند سعی وتلاش فراوانی برای گسترش این آیین در سرزمین ایران به کار بردند. البته باید توجه داشت که قوم مغول هرچند به خونریزی و ویرانگری شهره است اما تسامح و مداری مذهبی آنها یکی از عجایب این دوران است. برای نمو نه باید افزود که آستان قدس رضوی(که پیش از اسلام آتشکده بوده) با وجود آنکه در ایستگاه نخست هجوم مغولان قرار داشت اما یکی از نقاطی بود که هرگز مورد تعرض و ویرانی واقع نشد. بسیاری از ایلخانان باوجود آنکه بودایی بودند اما همسرانی یا مادرانی مسیحی داشتند و برای تحمیل عقاید خود به دیگران نمی کوشیدند ودر واقع گونه ای آزادی مذهبی در دوران آنها در ایران برقرار بود. حتی گفته اند که هلاکو با وجود ارادات به لاماهای تبتی در حکومت دهساله خود اصولاً تعصب مذهبی نداشت و پس از فتح بغداد به زیارت حضرت امام حسین (ع) نیز رفته است.
ابا قاخان و ارغون جانشینان بودایی هلاکو خان که بروی هم 24 سال فرمانروایی کردند در رواج آئین بودا در ایران تلاش فراوانی مبذول داشتند و این دوره را باید دوره اوج بودیسم در ایران و نشر فرهنگ چینی و تبتی در این سرزمین به شمار آورد. در این دوره بود که بسیاری از هنرمندان و «لاماهای تبتی» عازم ایران شدند و به نشر وترویج آئین بودا در ایران پرداختند. در دوره اباقاخان ساخت معابد بودایی نه تنها برای مراسم عبادی بلکه برای نشر هنر و فرهنگ چینی و تبتی بسیار رایج بوده است. « از این بتخانه ها، بتخانه مراغه بیش از همه شهرت داشت و از عظمت و شکوه و زیبایی خیره کننده ای برخوردار بود. و تصاویری از اباقاخان بردیوارهای آن نقش شده بود. احتمالاً بتخانه مراغه مرکز آئین بودا در ایران و عبادتگاه سلطنتی به شمار می رفته است. خاندان سلطنتی در این بتخانه به عبادت می پرداختند و خان نه تنها برای نیاش بلکه به منظور حل و فصل مسایل سیاسی مهم نیز به آنجا می رفت......احتمالاً تبریز از پایگاههای عمده بودایی گری در ا ین عهد به شمار می رفت زیرا در همان زمان پایتخت از مراغه به تبریز منتقل شده بود» (20)
«جلوس ارغون به تخت ایلخانی در حکم پیروزی جدید دین بودا و آغاز یک دوران ضداسلامی بود. ارغون به شدت تحت نفوذ روحانیون بودایی قرار داشت....نفوذ این روحانیون در فرمانروایان مغول شایان توجه بوده است و فدرت آنان در دوره فرمانروایی ارغون به منتهای شدت رسید. بطوریکه ایلخان گذشته از دو تن وزیرش فقط روحانیون بودایی را به حضور می پذیرفت»(21)
ارغون را یکی از مومن ترین سلاطین بودایی ایران پنداشته اند و گفته اند که تنها با بخشیان بودایی حشرو نشر داشت. همو بود که فرمان قتل شمس الدین جوینی وزیر نامدارش را صادر کرد و سعدالدوله یهودی را به وزارت برگزید و گفته اند که سپاهی برای فتح مکه و تخریب خانه کعبه آماده کره بود که اجل مهلتش نداد. ا ما در دوران ایلخانی 4ساله «بایدو» شاهد تخریب مساجد و بی اعتبار ساختن اسلام و نزدیکی او به مسیحیان هستیم. نوشته اند که در دوران حکومت بودائیان در ایران معابد بودایی مجللی در شهرهای خوی، مراغه، تبریز، خبوشان و بسیاری دیگر از شهرهای آذربایجان و اران برپا شد و پیکره های زرین و مرمرین بودا سجده گاه مومنین بودایی بوده است. باقیمانده یكی از این معابد«معبد داش كسن » در سه كیلومتری سلطانیه است كه معبد اژدها نیز نامیده میشود.
غازان فرزند ارغون از کودکی تحت تعالیم بودایی قرار گرفته و آئین بودایی در تکوین شخصیت و قالب بندی تفکر وی تأثیر بسیار نهاده بود....... وحتی پس از تشرف به اسلام منش بودایی خود را ادامه داد و در همه امور مدارای خاص این آئین را به کار می بست. غازان پس از آغاز سلطنت پدرش ارغون حکومت خراسان را به دست گرفت و به روایت خواجه رشیدالدین فضل الله «در خبوشان خراسان به جهت غلو در شیوه بخشی گری بتکده های عظیم برپا داشت واکثر اوقات گفت و شنید و خوردن و آشامیدن او در آن بتخانه ها با بخشیان می بود و رسوخ اعتقادی که بدان طریقه داشت و عبادتی که بتان را می کرد زیادت از حد وصف بود....بدین ترتیب به نظر می رسد که تا قبل از اسلام آوردن غازان تاچه حد کار بودائیان در ایران رونق داشته وحتی احتمال بودایی شدن این سرزمین در کار بوده است»(22)
ولی اسلام آوردن غازان خان و حکومت 9ساله او سبب شد که آئین بودا پس از سالیانی چند که در ایران روبه رشد و گسترش نهاده بود از حرکت بازایستد. زیرا او باوجود آ نکه در جوانی دارای آموزش بودایی بود پس از تشرف به دین مبین اسلام به مسلمانی بسیار متعصب و سرسخت تبدیل شد و فرمان ویرانی تمام معابد بودایی و عبادتگاههای اقلیتهای دینی را صادر کرد و حتی به زیارت عتبات رفت. بی تردید تشرف غازان خان به دین اسلام ریشه سیاسی داشته است واین امر گامی برای ثبات و تداوم حکومت ایلخانان شمرده می شود. با این همه مورخین رفتار و منش غازان را تلفیقی از بودایی گری و اسلام دانسته اند. و جلوه های بی شماری را در زندگی شخصی او یافته اند که زیر تأثیر آموزه های بودایی قرار داشته است. این را هم گفته اند که غازان گرایش زیادی به تشیع داشت و سادات را احترام می کرد و آ نها را عزیز و محترم می شمرد.
نکته جالب آنکه از درون همین فرهنگ بودایی است که نخستین سلطان شیعه امامیه ایران یعنی «اولجایتو» یا «سلطان محمد خدابنده» (برادر غازان) ظهور می کند. او که درکودکی غسل تعمید داده شده بود ولی مانند اجداد خود بت پرست بود، درپایان ولایتعهدی و حکومت بر خراسان به دین اسلام از فرقه حنفی درآمد و درهنگام تاجگذاری نام خود را محمد الجایتوخان گذاشت. اما پس از چندی به همت خواجه رشیدالدین، از مذهب حنفی به شافعی نقل کرد و سپس حوادثی پیش آمد که به تشیع گروید و خطبه به نام دوازده امام خواند و بنام آنان سکه زد. اما شیعه گری او دیری نپائید و دستور داد تا طریق اهل سنت همچنان محفوظ ماند. با این وصف او را عاشق اهل بیت واهل کرامات والهامات یادکرده اند. و نوشته ا ند که در برابر طاق کسری زانو زده و به بایزید بسطامی ارادات می ورزید».(23)
به نظر ما نقش مغولان در تاریخ ایران و آثار حکومت 80 سا له آنان موضوعی است که نیازمند نگرشی دوباره است و فروپاشی خلافت 656 ساله اسلامی بدست مغولهای بودایی که دوباره نام ایران را در میان سرزمینهای دارالاسلام زنده کرد می تواند از زوایای گوناگون مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد. نباید از یاد برد که فروپاشی خلافت عباسان همواره یکی از علائم ظهور ا مام زمان در میان شیعیان بوده است و گفته اند که «علج» که بر اساس روایات گوناگون شیعه بر دربار عباسی چیره خواهد شد همان هلاکو است.
شاید به همین علت است که علمای شیعه در هنگام حمله هلاکو و با نزدیک شدن او به بغداد نه تنها فتوای جهاد صادر نکردند بلکه حتی سدیدالدین حلی پدر علامه حلی به پیشواز هلاکو می رود و به او می گوید که ظهور او در روایات امامان شیعه وعده داده شده است.(24)
« جامع التواریخ » رشیدی 
در همین دوره یعنی سده 8 هـ .ق است که برای نخستین بار مفصلترین زندگینامه بودا به زبان فارسی توسط خواجه رشیدالدین فضل الله وزیر الجایتو و ابوسعید آخرین سلاطین ایلخانی به تحریر در می آید. رشیدالدین این زندگینامه را از زبان و یا قلم یک شخصیت روحانی بودایی که او را کمالشری می نامد و ظاهراً از بخشیان کشمیری بوده است در بخش تاریخ هند از «جامع التواریخ» رشیدی به دو زبان فارسی و عربی نقل می کند و همه جا بودا را با عنوان «بود شاکمونی» که اشاره به قبیله او است یاد می کند و ما در اینجا بخشی از آنرا می آوریم:
«در ایام مقدم و زمان ماضی، پادشاهی بود در زمین هند نام وی «شدوون» که معنی وی مردی پاک اندرون باشد. تختگاه ومسقط الراس او شهر لیکواس بود و خاتونی داشت نام او «ماهاما»..... معبران و حکیمان گفتند این خواب دلالت می کند به آن که او را پسری شود که پادشاه جهان باشد.... شامکونی [شاکمونی] [بلافاصله پس از تولد] هفت گام برروی زمین برفت . هرگامی گلزاری شکفته شد و گنجی ظاهر شد واز چهار جهت نگاه کرد و گفت این زادن من زادن بازپسین است و مرتبه آخرین دیگر نخواهیم زائید... چون به حد بلوغ رسید...دنیا را بی وفا و پرجفا دید از تتبع او مأیوس شد و از او نفرتی تمام [یافت]....»(25)
تصوف و صوفیه
جدا از آثاری که عرفان بودایی بلخ در اشعار عرفانی فارسی برجای گذاشته است، رواج تصوف وگسترش خانقاهها در ایران را نمادی از گسترش پدیده های بودایی در عرفان ایرانی و اسلامی دانسته اند. در واقع این پدیده باید از مکتب بودایی تبت همراه لاماهای بودایی به ایران کشیده شده باشد. زیرا مکتب بودایی تبت یا مهایانا بر وجود اقطابی که راهنمای سالک باشد تأکید کرده است. همین پدیده که احترام به شیوخ را در جامه ایران نشر داد و رفته رفته از الزامات زندگی شمرده شد به افزایش نیروی مادی و معنوی شیوخ و اقطاب صوفیه و خانقاهها انجامید و گرایش به تصوف در جامعه ایران را گسترش داد.
این پدیده را ما به صورت ارادت هلاکو به خواجه نصیر طوسی و سرسپردگی غازان به شیخ زاهد گیلانی، ارادت الجایتو به بایزید بسطامی، و پیوند ابوسعید با شیخ صفی الدین اردبیلی مشاهده می کنیم و از پدیده هایی است که در دوران مغول بسیار رایج بوده است.
تشابه آموزه های بودایی با تعالیم صوفیانه ماندگاری بیشتر این آموزه ها را سبب شد و از روی آنها قواعدی برای رهرو شدن و مراحل سیر و سلوک و پاره ای از رسوم خانقاهها بوجود آمد. بویژه در فرقه های قلندریه و خاکسا ران رد پای آیین بودا و آداب و رسوم دیرهای بودایی به خوبی مشاهده می شود و ا صولاً لفظ قلندر و مفهوم آن برگرفته از کیش بودایی است. این احتمال هست که درویشان دوره گرد بودایی که در ایران مانده بودند در قلندریه جذب شده باشند و صوفیه خراسان در ا ین زمینه به سبب همجواری با فرهنگ بودایی کوشان و بلخ اثر گذار بوده است.
« ازجلمه شباهتهای بسیاری که بین کیش بودایی و مسلک تصوف هست یکی ترتیب مقامات است که سالک به ترتیب و تدریج از مقامی به مقام دیگر بالا می رود تا به مقام «فنا» یا «نیروانا» می رسد. در طریقه بودائیان هشت مقام وجود دارد یعنی راه سلوک عبارت از هشت منزل است. همانطور که اهل سلوک مسلمین در طی طریقت از مراحل مختلفی می گذرند. اگر چه جزئیات شروط سلوک و خصوصیات مقامات راه با یکدیگر فرق دارند ولی در اصول هردو مشترکند. در هر طریقه سالکان متوسل به حصرفکر می شوند که صوفیه «مراقبه» و بودائیان «دیانا» می نامند و هر دو به طرف این اصل می روند که عارف و معرف یکی شود..... به عقیده فون کرمر «خرقه پوشیدن که رمز فقر و انزواست از رسوم بودایی و هندی است و نیز ذکر که توسط صوفیه با شکل و هیات مخصوصی ادا می شود در اصل از عادات هندی و بودایی است و ذکر و ورد هردو هندی است و از آغاز در ایالت شرقی اسلام یعنی خراسان قدیم و بلخ که مرکز نفوذ دین بودایی بوده پیدا شده و بعد در دیگر بلاد اسلامی شایع شده است»(26)
به هر رو در دویست سالی که از سقوط ایلخانان تا آغاز پادشاهی شاه اسمعیل صفوی به درازا کشید متون فارسی قابل توجهی که در آن از آئین بودا ذکری رفته باشد در دست نیست. تنها در سفرنامه غیاث الدین نقاش، ایلچی بایسنقرمیرزای تیموری (پسر شاهرخ) به چین در قرن نهم هـ .ق اشاره ای به آئین بودا شده است.
كتاب «عین الحیات»
در دوران صفویه ذکر زیادی از آئین بودا نشده است . تنها در «خطای نامه» که سفرنامه یک بازرگان سنی مذهب ترک به چین در سده دهم هجری است و به زبان فارسی است از بودا با عنوان «شکمونی پیغمبر» و از بودیسیم با عبارت «دین شکمونی» نام برده شده و شرحی نیز پیرامون چگونگی ولادت او آمده است.در کتاب «دبستان ا لمذاهب» اثری از سده یازدهم هجری که در هند تألیف شده است، در شرحی با عنوان «نظر یازدهم در عقاید بود» به توضیح آیین بودا پرداخته است. اما مهمترین اثر در این دوره زندگینامه بودا در قالب داستان «بلوهر وبوداسف» است که علامه محمد باقرمجلسی آنرا در کتاب «عین الحیات» به فارسی ترجمه کرده ا ست و همان گونه که گفتیم متن عربی آنرا نیز به نقل از شیخ صدوق در «بحارالانوار» آورده است.(27)
سفینه سلیمانی 
در اواخر سده 17 میلادی یعنی در دوره پادشاهی شاه سلیمان صفوی برای نخستین بار یک هیأت سیاسی ایرانی عازم سیام یا تایلند کنونی شد که منشی هیأت مشاهدات خود را در آنجا در قالب سفر نامه ای با عنوان «سفینه سلیمانی» به رشته تحریر کشیده است.
در این سفرنامه شرح کوتاهی نیز از آیین بودا که مذهب مردم سیام است درج شده که به بخشی از آن اشاره می کنیم:
« و گویند در زمین هند در شهر «کپلوستو» پادشاهی بود نا م او سوددن یعنی مرد پاک درون وزنی داشت نام او را مهامایا یعنی [شخص] بزرگی که چنانکه هست او را نشناسند. وآن زن شبی به خواب دید که ماه و آفتاب را بخورد ودریا را به یکدم درکشیده و کوه قاف بالش او شد. چون بیدار شد این خواب با سوددن بگفت و او از معبران تعبیر خواست . ایشان چنان تعبیر نمودند که او را پسری شود که پادشاه جهان یا بتی گردد که همه جنس موجودات او را سجده کنند....(28)
دوران قاجـــار
هرچند از اواخر دوره ناصری تا پایان قاجار کتابهای متعددی در باره چین به فارسی ترجمه شد که پاره ای از آنها نیز به چاپ سنگی در آمد. اما به نظر نمی رسد که در این نوشته ها از آئین بودا ذکری رفته باشد. شاید نخستین نوشته ای که در این دوره به بودا ا شاره کرده است کتاب «جهان نما» اثر فلوغون رفائیل » است که در اصل یک کتاب جغرافیایی است اما به شرح مذاهب معتبر هند و سرزمینهای شرق دور نیز پرداخته است ودر مورد آئین بودا می نویسد:
« دوم فرقه بوداح که بوداح نام کسی است که بنای این مذهب منسوب به اوست و اکثر چینینان که در کیش خواند از اقسام این ملت است....که به تعدد خالق قایل اند و سنت ایشان زیادی تناکح و کثرت تزویج(است)».(29)
روزنامه معروف «ایران» در عصر ناصری نیز تنها ماخذی است که شاید برای اولین بار بودا را به مردم این دوره معرفی کرده است. این روزنامه با چاپ مقاله ای کوتاه در این زمینه، آئین بودا را چنین شرح می دهد:
«بودا رب النوعی است که اهالی آسیای شرقی او را پرستش می کنند که معنی آن عقل کامل است و این اسم را به شاکیامونی که شخصی درقدیم بوده است اهالی آسیا داده اند که در حقیقت او را می پرستیدند. این شخص در سنه 607 قبل از تولد حضرت عیسی علیه السلام به دنیا آمد و در 542 فوت شد که 65سال مدت عمر او بود. شاکیامونی از اولاد یکی از سلاطین بهار [بیهار] بود. در سن 29سالگی به زیارت اماکن مشرفه که اهالی بهار در صحاری لم یزرع داشتند رفت.
در آن زیارتگاهها کشف علوم به او شد. سفری به کشمیر کرد [و] مرید زیادی دور او را گرفت....»(30)
«سفرنامه مکه» که در سال 1321ه. ق (1903م) توسط مخبرالسلطنه هدایت به رشته تحریر درآمده است دارای شرح مبسوطی از بودائیان و آئین بودا است. هرچند این نوشته نزدیک به پنجاه بعد (1324ه. ش) به چاپ رسیده اما در واقع باید آن را نخستین داوری صحیح ایرانیان نسبت به آئین بودا دانست که بخشی از آن را می آوریم. او با عنوان «بودایی در چین» می نویسد:
«سیدهارتا پادشاه زاده ای بوده است از سلسله ساکیا. دنیا را بی ثبات دید از تخت و تاج کناره گرفت . «بودها» گفتندش به معنی بیدار وباز شهرت کرد به ساکیا مونی یعنی ساکیای گوشه گیر. سیاح هم گفته اند...بودا گفت تفاوتی در خلق نیست. به حسن خُلق هرکس به هر مقام تواند رسید....گوید مشقت توام با زندگی دنیوی است و....مشقت از میان می رود به ترک تعلقات...... در هند برهمنی بر بودایی غالب شد چه تعلیمات آنها صوری است (ریاضات) و به ذهن عامه نزدیکتر.....بودا خواست طبقات در بین نباشد . همه مساوی باشند و با اصلاح درون خود به مقام ربانی برسند، چه باید کرد که مردم خودشان اسارت و بندگی را به خود می پسندند....»(31)
منابع جدید
به هر رو باید گفت که نخستین آگاهیهای تازه از «آئین بودا» نه از شرق بلکه از غرب وارد ایران شد. به بیان دیگر آنچه که تا دوران صفویه از چین و آئین بودا می دانستیم از شرق به دست ما رسیده بود. اما از دوره قاجارها به بعد و به خصوص از عصر ناصری به این سو (بایکی دو استثناء) آگاهیهای ما در این زمینه بیشتر با ترجمه آثار غربیان و اطلاعات موجود در نوشته ها و دانشنامه های غربی به دست آمده است. از نخستین نوشته ها در زمینه آئین بودا به زبان فارسی شرحی است که دکتر قاسم غنی با ترجمه از مقالات دانشنامه بریتانیکا به سال1355ش در کتاب «تاریخ تصوف» آورده است.(32) همچنین علی اصغر حکمت از دولتمردان دوره پهلوی گفتاری در باره آئین بودا را در کتابی با عنوان «نه گفتار» در سال 1339 گنجانیده و سپس مشروح آن را در ترجمه کتاب جان ناس بنام تاریخ جامع ادیان آورده است(33) . از دیگر پژوهندگان جدید آئین بودا باید از سیدمحمدرضا جلالی نائینی (34)، ع. پاشایی (35)، مسعود رجب زاده (36)، وداریوش شایگان (37 )نام برد. 
در این میان باید به شاهكار صادق هدایت یعنی داستان بوف كور اشاره كرد كه صاحبنظران آنرا ملهم از آموزه های بودایی می دانند. برای نمونه تولدهای پی در پی راوی داستان و زندگی های جداگانه او و نیز محوریت گل نیلوفر آبی – از نمادهای بودیسم -در این قصه را دلیل توجه هدایت به افكار بودایی دانسته اند.
برخی از اشعار سهراب سپهری شاعر معاصر ایران نیز نه تنها از زبان لطیف عرفان ایرانی بهره می گیرد بلكه مایه هایی از عرفان بودایی را نیز با خود دارد كه این امر حاصل سفرهای سپهری به كشورهای شرق آسیا و آشنایی او با عرفان بودایی است.البته تشریح این مباحث نیازمند گفتاری جداگانه است.

پانوشت ها:
1- مشکور،محمد جواد. نامه باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، 1378 .ص 385
2- همان جا
3- توضیح الملل ج 2- ص 378
4- امین، سیدحسن؛ بازتاب بودا در ایران و اسلام . تهران ، میرکسری، 1378.ص 116
5- مشکور، همان. ص 396
6- همان جا.ص 390
7- همان.ص 356
8- کیائی نژاد،زین الدین. جلوه هایی از عرفان در ایران باستان. تهران ، عطایی، 1377. ص 51
9- منبع در خاطرم نیست اما بی تردید آنرا در جایی خوانده ام.
10-مشکور. همان. ص 393
11-امین، سیدحسن. همان، ص 83
12-همان جا
13-همان.ص 139
14-همان. ص 124
15-توضیح الملل ج.2- ص 429
16- مشکور، همان. ص 405
17-همان. ص 406-405
18-بلوهر و بوذاسف به روایت شیخ صدوق و ملامحمد باقر مجلسی . تحقیق و بررسی از دکتر سیدابوطالب میرعابدینی. تهران ، امیرکبیر، 1376.ص 21
19-مشایخ فریدنی، آذرمیدخت. بلخ ، کهن ترین شهر ایرانی آسیای مرکزی در قرون نخستین اسلامی. تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1376. ص 32-31
20- بیانی، شیرین.دین و دولت در ایران عهد مغول. ج 2، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1370 ص 377
21-اشپولر؛ برتولد.تاریخ مغول در ایران. ترجمه محمود میرآفتاب. تهران ، علمی و فرهنگی ، 1376، ص 190-187
22-بیانی. همان .ص 442
23- همان. ص 86-476
24- حلی، حسن بن یوسف. کشف الیقین فی معرفه امیرالمومنین ترجمه مجتبی علوی، انتشارات هجرت، قم، 1374 ص 1001
25-امین. همان. ص 183و187
26-مشکور. همان. ص 8-407
27- ترجمه فارسی مجلسی در «عین الحیات» به کوشش استاد گرامی دکتر سیدابوطالب میرعابدینی جداگانه در سال 1365 (چاپ اول) به چاپ رسیده است. ن.ک به پی نوشت شماره 18. برای نسخه فارسی دیگری از این داستان نگاه کنید به :وسنتره جاتکه؛ داستان تولد بودا به روایت سُغدی . تحقیق و ترجمه بدرالزمان قریب. تهران، آویشن، 1371
28-محمد ربیع بن محمد ابراهیم. سفینه سلیمانی. به کوشش دکتر عباس فاروقی. تهران، دانشگاه تهران، 1356 ص 171-170
29- جهان نمای فلوغون رفائیل. تبریز. 1267 ق(کتابخانه ملی ایران. چاپ سنگی ش 6911)
30- روزنامه ایران شماره 230 مورخ 5شعبان 1291ه.ق
31-هدایت، مهدیقلی.سفرنامه مکه از راه چین و ژاپن.......با حواشی و به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی. تهران، تیراژه، 1368 ص 72-70
32-غنی، قاسم.تاریخ تصوف. تهران، زوار، 1355
33- ناس، جان بویر .تاریخ جامع ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت. تهران، پیروز، 1354
34-جلالی نائینی، محمدرضا. هند در یک نگاه. تهران ؛ شیرازه، 1375
35-پاشایی.ع. تاریخ آئین بودا .تهران، ابتکار، 1369
36-چنین گفت بودا: براساس متن بودایی. ترجمه هاشم رجب زاده . تهران ، اساطیر، 1371
37-شایگان، داریوش. ادیان و مکتبهای فلسفی هند. تهران، دانشگاه تهران،



:: برچسب‌ها: بودا همان بردیا است نه تنها زاده ایران است بلکه شاخه ایی از آیین مـِهـر می باشد ,
تاریخ : یک شنبه 13 ارديبهشت 1394
بازدید : 1302
نویسنده : کوروش

میگویند در زمان فتحعلیشاه قاجار یکی از مستشاران خارجی چون وضعیت افلاس مردم را بینهایت می بیند دلش سوخته در سفر بعدی به ایران چند گونی سیب زمینی که در ایران ناشناخته بود بهمراه دستور کاشت آن به خدمت شاه قاجار میبرد و می گوید:
قربان این گیاهی است که ریشه آن خوراکی است مثل چغندر و ارزش غذائی آن در حد گندم و برنج میباشد. شکم سیر کن بوده و در ممالک
فرنگ غذای فقراست که با آن امورات می گذرانند،‌ به انواع مختلف پخته شده و بسیار خوشمزه است.
من چند گونی برای شما آورده ام تا شما امتحان کرده و دستور کشت دهید و مردم کشورتان با اندک هزینه ای غذای خوبی بخورند.
شاه تعلل کرد و یکی از درباریان به مرد فرنگی گفت:
همینطوری که نمیشود, شما باید تحفه ای هم روی آن بگذارید تا مقبول نظر افتد...

نقاشی بنام سیب زمینی خورندگان اثر ونسان ونگوگ

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: نقاشی بنام سیب زمینی خورندگان اثر ونسان ونگوگ ,
تاریخ : شنبه 5 ارديبهشت 1394
بازدید : 512
نویسنده : کوروش

شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراتوری جهان از نظر گستردگی و جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی می‌کردند.در دوران هخامنشیان سی قوم مختلف تحت لوای این امپراتوری بودند.

خاویر آلوارز عیلام شناس معتقد است که آثار و نقش‌برجسته‌های موجود نشان می‌دهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقش‌برجسته از عیلامی‌ها آموخته‌اند.

قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود به طوری که از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در بر می‌گرفت. در این کشور پهناور اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود زندگی می‌کردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس می‌داشتند. در حقیقت مشخصه مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگراشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.کارل شفُلد می‌نویسد: «تمدن بزرگی مانند تمدن هخامنشی را نمی‌توان از روی تأثیراتی که پذیرفته درک کرد. واقع آن است که اهمیت این چنین تمدنی دقیقأ در توانی است که او را به حل و جمع همهٔ این اجزای مختلف در کلیتی واحد قادر ساخته است.»

شاهان هخامنشی در خلال سال و با تغییر فصل کوچ می‌کردند و معمولاً تمام سال را در یک جا به سر نمی‌بردند بلکه بر حسب اقتضای آب و هوا هر فصلی را در یکی از پایتخت‌های خود سر می‌کردند در فصل زمستان در بابل و شوش اقامت داشتند ودر فصل تابستان به همدان می‌رفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوایی خنک داشت. این سه شهر پایتخت سیاسی و اداری و اقتصادی بودند ولی دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان به شمار می‌رفتند یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار می‌شد و دیگری پارسه که برای دیگر تشریفات به کار می‌آمد. این دو شهر زادگاه و پرورشگاه و به اصطلاح گهواره پارسیان به شمار می‌رفت البته تخت جمشید ازاین دو بیشتر اهمیت داشت به همین دلیل اسکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمده است.
بن مایه:

تاریخ شاهنشاهی هخامنشی - دکتر خنجی



:: برچسب‌ها: شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراتوری جهان از نظر گستردگی و جمعیت نام برده شده است ,

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دین حضرت زرتشت به باز خواهد گشت و آدرس hazrtezarathustra.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 262
بازدید هفته : 270
بازدید ماه : 1415
بازدید کل : 340028
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com